گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ اجتماعی ایران
جلد سوم
.فعاليتهاي سياسي زنان در ايران‌



اشاره

در دوران قبل و بعد از اسلام، مكرر مي‌بينيم كه زنان در امور سياسي مداخله مي‌كنند، و گاه زمام امور مملكتي را در دست خود مي‌گيرند؛ چنانكه دو دختر خسروپرويز بنوبت پادشاهي كردند. همچنين در دوران بعد از اسلام در ممالك شرق نزديك گاه زنان عهده‌دار امور سياسي بودند.
______________________________
(1). ترجمه محسن غروي (قبل از انتشار).
ص: 697

زني كه پادشاهي مي‌كرد:

در تاريخ بخاراي نرشخي (مربوط به نيمه اول قرن چهارم هجري) از خاتوني سخن رفته است كه با عقل و كارداني مدتي حكومت كرده تا نوبت حكومت به فرزندش «طغشاده» رسيده است. وي «پانزده سال ملك داشت و به روزگار او، عرب به بخارا آمدن گرفتند، و هربار خاتون صلح كردي و مال دادي. چنين گفته‌اند كه به روزگار، از وي صائب رأي‌تر كسي نبود و به اصابت رأي، ملك مي‌داشت و مردمان او را منقاد گشته بودند، و عادت او چنان بود كه هر روز از در حصار بخارا بيرون آمدي و بر اسب ايستادي بر در ريگستان ... و امر و نهي دادي ... اينچنين از بامداد تا چاشتگاه نشستي ... «1»
ديگر از زنان سياستمدار سيده همسر فخر الدوله است. وي پس از مرگ خواهر خود مجلسي از امراء و علما تشكيل داد، و پس از شور و مطالعه با آنان به نيابت سلطنت برگزيده شد. اين زن در دوران فرمانروايي شخصا به كارهاي مهم رسيدگي مي‌كرد. جواب داهيانه‌اي كه او به سلطان محمود غزنوي داد، و او را از لشكركشي به منطقه نفوذ خود منصرف كرد، دليل بارزي بر حسن نيت و كارداني اوست.
يكي ديگر از زنان ماجراجو و زورمند تاريخ، تركان خاتون مادر سلطان محمد بن- تكش خوارزمشاه است. بطوري‌كه از تاريخ جهانگشا برمي‌آيد، او را درگاه و حضرت و اركان دولت و مواجب و اقطاعات جدا بودي، و مع هذا حكم او بر سلطان و اموال و اعيان و اركان او نافذ؛ و بسيار خاندان قديم را واسطه او شد كه منقطع گشت و چون ملكي و يا ناحيتي مسلم شدي، صاحب آن ملك را بر سبيل ارتهان به خوارزم راندي، تمامت را در شب به جيحون انداختي؛ و غرض آن داشتي كه تا ملك پسرش بي‌زحمت اغيار، و چشمه حكم بي‌غبار باشد.» «2»

حكومت تركان خاتون:

در تاريخ كرمان مي‌خوانيم كه: «بعد از وفات سلطان قطب- الدين، امراء و اعيان مملكت بر حكومت تركان خاتون اتفاق كردند ... الحق آن مخدره مدبره كافيه خيّره در تعمير ولايت و ترفيه حال رعيت و افاضه خيرات و اشاعه حسنات و احترام علما و انعام فضلا به نوعي قيام نمود كه عشر عشير آن از هيچ پادشاهي به ظهور نرسيده ... تركان خاتون با جمعيت خاطر در اصلاح امور جمهور لشكري و رعيت قيام مي‌فرمود. در حومه گواشير و بلوكات، قصبات و قراء متعدد احداث نمود. حال تحرير اين كتاب [1291 ه.] در بعضي از رقبات قنوات مطموره طافيه، ناي (ناي خاتون) بيرون مي‌آيد كه بر آن نام تركان خاتون ثبت است. قريه موسومه به «سرآسياب» و «چترود» كه 6 فرسنگ در شمال گواشير و اكنون معمور است، از محدثات آن عادله كافيه است ... مدت سلطنت او در كرمان 25 سال بود. بعد از او دخترش پادشاه خاتون به پادشاهي رسيد.» «3»
در صفحه 165 تاريخ كرمان، مي‌خوانيم كه در سنه 690، پس از مرگ ارغون خان گيخاتو خان، برادرش، از روم به آذربايجان آمده، افسر سلطنت بر سر نهاد و «پادشاه خاتون» را كه زوجه او بود به سلطنت كرمان فرستاد ... پادشاه خاتون را لقب صفوة الدين بود. حسن
______________________________
(1). ص 8 به بعد.
(2). ج 2، ص 198.
(3). تاريخ كرمان، پيشين، ص 155 به بعد (به اختصار).
ص: 698
صورت و نيكويي سيرت را دارا بود. سلطان قطب الدين پدرش، او را در كودكي لباس مردان پوشانيدي و نام او را سلطان حسن شاه كردي. غير از خواص او، كسي ديگر نمي‌دانست كه پسر نيست. و در فضل و كمال، مشهور عالم، در فن خط نسخ، ناسخ خط «ابن مقله» ... در زمان سلطنت او به كرمان، علما و فضلا را رعايت و احترام مي‌فرمود، و غالب اوقات در مجلس او صحبت علمي داشته مي‌شد. شعر را نيكو مي‌گفت:
من آن زنم كه همه كار من نكوكاري است‌به زير مقنعه من بسي كله‌داري است
نه هر زني به دو گز مقنعه است كدبانوي‌نه هر سري به كلاهي سزاي سرداري است
جمال طلعت خود را دريغ مي‌دارم‌ز آفتاب، كه آن شهرگرد و بازاري است ... با حسن صورت و نيكي سيرت و كمال فضل، بر قتل برادرش جلال الدين- سيورغتمش، كه عديل و نظير نداشت، اقدام كرد. اين معني موجب نكال دنيا و وبال آخرت او گشت ...»

حقوق اجتماعي زنان در عهد مغول‌

به نظر اشپولر «وضع و موقعيت زن نزد مغولان به مراتب آزادانه‌تر از جوامع عرب بوده است. زنان مغول لااقل تا پايان قرن هفتم، بي‌حجاب بودند. همسران بزرگان مغول، خصوصا زنان اصلي فرمانروا، براي خود خيمه اختصاصي داشتند ... به زنان قسمتهايي از املاك سلطنتي و غنايم جنگي داده مي‌شد ...
زنان مغول، نه‌تنها وقتي كه رسما فرمانروا بودند بلكه حتي در مواقع ديگر نيز، در امور دولت دخالت مي‌كردند. زنان خانواده خان نه‌تنها سفراي خارجي را به حضور مي‌پذيرفتند بلكه در مراسم انتخاب خان شركت مي‌كردند ... موقعيت ممتازي كه زنان نزد مغولان داشتند، در ايران بي‌تأثير نبود. نقشي را كه زني چون تركان خاتون در فارس به عهده داشت، و اين‌كه زني در فارس به اتابكي رسيد، حاكي از تغيير و بهبود نسبي وضع زنان است. اين دگرگوني تا آن درجه بود كه فخر الدين كرت، فرمانرواي هرات، در حدود سال (1300 م.) خود را ناگزير ديد كه با صدور قوانيني، لزوم حجاب زنان را كه مي‌رفت نقصان يابد بار ديگر تأكيد كند.» «1»
بطوركلي، زنان حرمسراي مغولان و تيموريان از حقوق و آزاديهاي بيشتري برخوردار بودند. كلاويخو در سفرنامه خود مي‌نويسد كه در ضيافتهاي بزرگ درباري «... خانمهاي در- باري همواره حاضر بودند. كلاويخو، مي‌گويد كه هر هشت زن تيمور را ديده است ... «همسر ميران شاه ... به افتخار سفيران، ضيافتي شاهانه داد. در اين پذيراييها، مهمانان از گوشت اسبان، كه درسته كباب شده بود، تناول مي‌كردند. سه‌هزار قرابه و تنگ شراب در پيرامون مجلس چيده بودند ... اين مهمانيها از بام تا شام و گاهي تا بامداد روز بعد، همچنان ادامه مي‌يافت، و زنان نيز در اين بزمها پابه‌پاي مردان مي‌خوردند و مي‌آشاميدند ...» «2» او در فصل هشتم سفرنامه خود، ضمن گفتگو از خصوصيات تبريز مي‌نويسد: «... در بعضي كاروانسراها كه در آنها
______________________________
(1). تاريخ مغول در ايران، پيشين، ص 396.
(2). سفرنامه كلاويخو، پيشين، ص 24.
ص: 699
وسايل و لوازم آرايش و عطريات زنان فروخته مي‌شود، زنان به دكانها و حجره‌هاي آنان مي‌آيند تا از آنها بخرند؛ زيرا اين زنان عطر و روغن زياد به كار مي‌برند. جامه زنان در خيابان عبارت است از پارچه سفيدي كه سراپاي را مي‌پوشاند و نقابي از موي اسب بر چهره مي‌افكنند تا هيچكس آنان‌را نشناسد.»

آزادي نسبي زنان در عهد مغول‌

پس از حمله مغول به ايران، بطور محسوس، از شدت فشار روحانيان و ديگران به زنان كاسته شد. در «ياساي چنگيزي» به لزوم همكاري زن و شوهر اشاره شده و از اينكه در خانواده‌اي «شوهر به خاتون اعتماد نكرده و خاتون به فرمان شوهر ننشسته و قاينان (مادرشوهران) عروس را نپسنديده و عروس قاين را حرمت نداشته» «1» اظهار نگراني شده است. از وظايف زن در قبال شوهر، ترتيب و تنظيم خانه و مراقبت و پذيرايي از مهمانان، نگهداري از اموال خانواده، ساختن ظروف، چيدن پشم، بافتن پارچه، دوختن لباس، دوشيدن شير، درست كردن غذا و نگاهداري گله و از اين قبيل كارها بوده به انضمام كارهايي كه متعلق به مردان بوده است.» «2»
تعاليم چنگيز درباره وظايف زنان در قبال شوهر خود چنين است: «زن بايد كه چون شوهر به شكار و لشكر برنشسته، او خانه را آراسته و مرتب دارد چنانكه چون ايلچي يا مهمان به خانه فرود آيد، همه‌چيز به ترتيب ببيند؛ و آتش نيكو ساخته، مايحتاج خان پرداخته باشد. لاجرم نيكنامي شوهر، پيدا گردانيده باشد، و نام او بلند كرده و در محافل چون كوه سرافراز گشته. نيكي مردان از نيكي زنان معلوم شود، و اگر زن بد و بيسامان باشد، و بي‌راي و تدبير، بدي مرد از او معلوم شود ...» «3»
ماركوپولو كه مدتي بين قبايل مختلف زيسته و از نزديك با زندگي آنان آشنايي پيدا كرده است، در اين‌باره چنين اظهار نظر مي‌كند: «زنهاي تاتار از لحاظ عفت و عصمت و وفا و وظيفه- شناسي، در برابر شوهران، تالي ندارند. بيوفايي از نظرشان عيب بزرگ اخلاقي محسوب مي‌شود.
در مقابل شوهران نيز نسبت به زنان خود صديق و مهربانند. به اين‌جهت، هميشه در خانواده‌ها صلح و صفا برقرار است. از دهان زنها هرگز حرف زشت شنيده نمي‌شود، پاكدامني و حجب و حياشان شايان توجه و قابل تحسين است، و خرجشان براي مردها زياد نيست؛ برعكس وجود آنها از لحاظ كارهايي كه در خانه مي‌كنند، براي مردها پردرآمد است. روي همين اصل وقتي مردي زن جديدي مي‌گيرد، به پدرزن خود هديه‌اي كه همپايه جهيز است، مي‌دهد.» «4»
ماركوپولو كه از نزديك ناظر فعاليتهاي گوناگون زنان بود، درباره زنان مي‌نويسد:
«زنان آنچه را كه براي شوهر و خانه‌شان لازم است، مي‌خرند، و آنچه بايد بفروشند، مي‌فروشند.» اسباب خانه و ترتيب آن، تمام و كمال در دست زن است، و در نتيجه، آنها اشياء جزئي كه
______________________________
(1). نظام اجتماعي مغولان، ص 104 (به نقل از: شيرين‌بياني، زن در ايران عصر مغول، ص 56).
(2). سفرنامه ماركوپولو، ص 86 (از همان مأخذ همان صفحه).
(3). جامع التواريخ، ج 3، ص 183 (از همان مأخذ، همان صفحه).
(4). سفرنامه ماركوپولو، ص 88- 87 (از همان مأخذ، ص 59- 58).
ص: 700
در زندگي ساده صحرانشيني مورد استفاده مي‌باشد مي‌سازند. «1»
روبروك وظايف آنان‌را چنين شرح مي‌دهد: «شغل زنان عبارت بود از راندن عرابه‌ها، قرار دادن چادرهاي متحرك روي عرابه‌ها، و همچنين برپا داشتن آنها، دوشيدن گاوها، درست كردن كره، «قري اوت» يا پنير، دباغي پوست حيوانات، و دوختن آنها با ريسمان. ايشان كفش، پوتين و سرانجام تمام انواع لباسها را مي‌دوختند» زنان نمد نيز مي‌ماليدند و اطاقكها و خانه‌ها را با آن مي‌پوشانيدند.» «2»
پلان كرپن چنين روايت مي‌كند: «تمام كارها با زنان بود: پوست‌دوزي، لباس‌دوزي، ساختن كفش، و هرچه كه از چرم درست مي‌شده است. آنان عرابه‌ها را براي كوچ كردن آماده مي‌كردند، آنهارا مي‌راندند، شتران را بار مي‌كردند، و در تمام كارها بسيار ماهر و چالاك بودند.» «3» ياساي چنگيز حكم مي‌كند كه: «هنگامي كه مردان به جنگ مي‌روند، زناني كه در اردو مي‌مانند كارهاي ايشان را به عهده گيرند.» «4» و جويني بنا به دستور «ياسا» نقل مي‌كند كه زن در غياب شوهر كارهاي قبيله را انجام مي‌داد، و «مؤتمني برقرار، كه كارها را مراقبت كند.» «5» ابن بطوطه نيز مي‌نويسد: «زنان بازاريان و زنان مردان متوسط الحال به عرابه‌اي سوارند و سه چهار كنيز دارند، كه دامن لباسشان را به دست مي‌گيرند ... زن ترك نيز به همين وضع به بازار مي‌آيد.
غلاماني كه در ملازمت او هستند، گوسفندان و شيري را كه بايد فروخته شود، مي‌آورند، و خاتون، آن اجناس را در مقابل عطريات، معامله مي‌كند، و بسا كه شوهر خاتون هم همراه اوست، ليكن هركس او را ببيند تصور مي‌كند كه از جمله پيشخدمتهاي زن است؛ زيرا كه وضع او نسبت به وضع خاتون محقر مي‌نمايد.» «6»
مغولان به مسأله عفت زن. دلبستگي و علاقه داشتند «در ناحيه كامول كه مغولها آن را خاميل مي‌گفته‌اند ... و در حدود تبت قرار دارد، رسم چنين بوده كه وقتي مسافري از راه مي‌رسيده و مايل بوده در خانه‌اي استراحت كند، مرد آن خانه بيرون مي‌رفته و زن و دختر و خواهر خود را باقي مي‌گذاشته تا هرنوع كه مهمان بخواهد از او پذيرايي كنند، و تا هروقت كه در آن خانه مي‌ماند مرد به سر زندگي خود باز نمي‌گشت.»
منكوقاآن پس از فتح اين منطقه، از اين سنت ديرين جلوگيري كرد. اتفاقا خشكسالي سختي پديد گرديد. مردم اين بلاي آسماني را معلول سه سال عفت و ترك روش ديرين شمردند و از خان تجديد رسم كهن را طلب كردند. خان از روي غضب گفت: «حال كه شما اصرار داريد به اين بيشرافتي زندگي كنيد، برويد و رسوم رسواي خود را از سر گيريد ...» همه
______________________________
(1). نظام اجتماعي مغولان، ص 293 (از همان مأخذ، ص 116).
(2). مسافرت روبروك به تاتارستان، (از همان مأخذ، ص 17- 116).
(3). سفرنامه، ص 51 (از همان مأخذ، ص 117).
(4). نظام اجتماعي مغولان، (از همان مأخذ، همان صفحه).
(5). تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 17 (از همان مأخذ، همان صفحه).
(6). سفرنامه، ص 30- 329 (از همان مأخذ، همان صفحه).
ص: 701
شادمان شدند و بار ديگر اين رسم برقرار گرديد.» «1»
مغولان پس از مرگ، مايحتاج زندگي را بطور نشانه، نه بطور كامل با مرده، به خاك مي‌سپردند. و در مورد سران مغول مشاهده مي‌كنيم كه جز مايحتاج زندگي، دختران را نيز زنده با آنان به خاك مي‌سپردند. «2»
جالب توجه است كه قوم بيابانگرد مغول نيز پس از آن‌كه به قدرت و ثروت بيكران رسيدند، مانند همه اقوام متنعم، در فساد و خودپرستي فرو رفتند؛ بطوري‌كه از سفرنامه ماركو- پولو برمي‌آيد، قوبيلاي‌قاآن (693- 658 ه. ق.) هر دوسال يك‌بار سفيران مخصوص به اطراف و اكناف كشور گسيل مي‌داشت و آنان موظف بودند زيباترين و دلرباترين دوشيزگان حوزه مأموريت خود را گرد آورند. و پس از آنكه آنان را از لحاظ اندام و دهان و دندان و گيسوان و چشم و چهره مورد آزمايش قرار دادند خيل مهرويان را به دربار قاآن مي‌بردند و در آنجا مأمورين مخصوص پس از مطالعات لازم، گل سرسبد زيبارويان جهان را برمي‌گزيدند. ولي انتخاب نهايي در دربار صورت مي‌گرفت؛ يعني از ميان آنهمه مهرويان فقط سي چهل‌نفر، كه از جهات مختلف ممتاز بودند و از حيث طرز تنفس و بوي دهان، آرامش خواب و عدم اعتياد به خرناس برگزيده و ممتاز بودند، به گروه مهرويان دربار مي‌پيوستند، و در آنجا به دسته‌هاي 5 نفري تقسيم مي‌شدند، و هرگروهي مي‌بايستي شبانه‌روز در تالار مخصوص امپراتور آماده كار باشند و دستور قاآن را اجرا و تمايلاتش را برآورده سازند، و پس از سه شبانه‌روز، گروه ديگر بجاي آنان به خدمتگزاري مي‌پرداختند. به اين ترتيب، مي‌بينيم در دوره مغول نيز پس از اسكان و شهرنشيني، طبقات بالاي اجتماع دستخوش فساد و خودخواهي شدند. مخصوصا در ايران پس از آنكه مغولان به حكم ضروريات اجتماعي و اقتصادي به اسلام گرويدند، موقعيت زنان رو بوخامت نهاد. زنان كه روزگاري از آزادي و اختياراتي برخوردار بودند، در حرمسراها محدود و خواجگان و غلامان به توطئه و كنكاش عليه آنان مشغول شدند. ديگر زنان در جلسات مشورتي (قوريلتايها) شركت نمي‌كردند و در حل‌وفصل قضاياي سياسي و اجتماعي دخالتي نداشتند. «3»

وضع زنان در عهد تيمور

در دوران قدرت تيمور، زنان مخصوصا زنان غيرمسلمان، از حقوق و امتيازات بيشتري برخوردار بودند، چنانكه در ميدانهاي جنگ، زنان سلحشوري بودند كه دوشادوش مردان با دشمن مي‌جنگيدند.
بارتولد مي‌نويسد: «... زنان حرمسراي تيمور به شيوه زنان مسلمان رفتار نمي‌كردند و عادت و رفتار آنان بيشتر شبيه اعمال زنان مغولي بود. كلاويخو و ابن عربشاه از ضيافت بزرگي كه به سال 1404 م. (807 ه. ق.) با حضور خود آنان برگزار شده بود سخن گفته مي‌نويسد كه:
______________________________
(1). سفرنامه ماركوپولو، ص 75 (از همان مأخذ، ص 59).
(2). ر. ك: تاريخ جهانگشا، ج 1، ص 98 (از همان مأخذ، ص 65).
(3). از «زنان در عهد مغول» تا اينجا تلخيص است از: زن در ايران عصر مغول، پيشين، ص 159- 56 (به تناوب و اختصار).
ص: 702
شاهزاده خانمها برخلاف زنان مسلمه با روي باز و بدون حجاب در آن مجلس شركت كرده بودند. زنان حرمسرا و شاهزاده‌خانمها مجاز بودند كه خودسرانه مجلس جشن و سرور تشكيل داده از مردان نيز دعوت نمايند. تيمور براي زنان و شاهزادگان كاخهاي باشكوهي بنا كرده بود ... در حال حيات تيمور، زنان حرمسرا در امور كشور مداخله نمي‌كردند؛ فقط بعضي اوقات موفق مي‌شدند كه از حدت و شدت خشم و غضب تيمور در مجازات شاهزادگان بكاهند ... «1» ابن عربشاه مي‌نويسد: «علت مرگ مرموز» چلبان ملك آن بود كه وي شايعاتي درباره بيعفتي و بيعصمتي بعضي زنان تيمور منتشر مي‌ساخته است.» «2»
كلاويخو ضمن مسافرت از نيشابور تا جيحون، به محلي مي‌رسد بنام «سالوگر» كه زمام اداره آن سابقا در دست روحاني مسلماني بوده است، و بعدا زن بيوه‌اي اداره آن‌را به دست مي‌گيرد. كلاويخو در وصف او مي‌نويسد: «وي از ما به احترام پذيرايي كرد و دستور داد آنچه از خوراك و وسايل آسايش مورد نياز ما باشد، به ما بدهند؛ و نيز اين خانم براي صرف ناهار نزد ما آمد.» «3» و «4»

زنان در عهد اوزون حسن‌

كاترينوزنو، كه در عهد اوزان حسن به ايران آمده است، درباره زنان مي‌نويسد:
در ميان آنان رسم و عادت بر اين است كه بانوان را كسي نبيند، و اگر ديده شوند اين بدان ماند كه در ميان ما كسي زنا كرده باشد. ازاين‌رو هنگامي كه زنان ايراني در شهر و دژ گردش مي‌كنند، يا بر اسب سوار مي‌شوند و در سلك ملازمان شاه با شوهران خود به جنگ مي‌روند، روي خود را با توري كه از موي اسب بافته‌اند مي‌پوشانند.
و اين تور چنان ضخيم است كه از ميان آن به آساني مي‌توانند ديگران را ببينند اما رويشان را كسي نمي‌بيند ...» «5»

وضع زنان در عهد صفويه‌

در عهد صفويه، در اثر رواج تعصب و ادامه حكومت معنوي روحانيان، وضع زنان بيش‌ازپيش به وخامت گراييد. «روبنده بر روي انداختن و چادر به سر كردن، كه از دوران پادشاهي شاه طهماسب رواج گرفته بود، در عهد ديگر سلاطين صفويه تشويق شد. با آنكه پاره‌اي از زنان به هنگام جنگ يا سفر بر اسب مي‌نشستند و با در تيراندازي و نيزه‌پراني تسلط داشتند، معمولا زندگي اكثريت محدود به خوردن و خفتن و بچه زاييدن بود. حتي زنان شاه عباس، از اين قاعده كلي مستثني نبودند، و آنها نيز موقع بيرون رفتن از حرمسرا روبنده بر روي داشتند و قامت خود را در چادر پنهان مي‌كردند، مگر به هنگام شكار و در ملازمت شاه كه همه‌جا قرق مي‌شد و هيچكس حق نزديك شدن به جايگاه مخصوص زنان را نداشت.
______________________________
(1). ر. ك: سفرنامه كلاويخو، ص 161 (به نقل از: بارتولد، الغ‌بيگ و زمان وي، ترجمه حسين احمدي‌پور، ص 57).
(2). ابن عربشاه، ص 228 (از همان مأخذ).
(3). سفرنامه كلاويخو، ص 201 (از همان مأخذ).
(4). الغ‌بيگ و زمان وي، ص 57.
(5). سفرنامه‌هاي ونيزيان در ايران، پيشين، ص 213.
ص: 703
بعضي اوقات نيز هنگام چراغاني شهر اصفهان، معمولا يك شب به فرمان شاه محوطه مركزي شهر و بازارها را از جمعيت بويژه افراد ذكور خالي مي‌كردند تا خود شاه عباس و زنانش بلامانع به گردش و خريد كالا مشغول شوند. در اين قبيل موارد، زنان نجيب حق داشتند بدون نقاب يا چادر آزادانه حركت كنند.» «1»
استاد فلسفي در تأييد مطالب سابق الذكر مي‌نويسد: «در زمان شاه طهماسب اول، كه مردي متدين و در امر به معروف و نهي از منكر، سخت متعصب بود، زنان ايران بسيار محدود و محجوب بودند. از خانه، مگر بحكم ضرورت، بيرون نمي‌آمدند و در كوي و برزن پياده نمي‌گشتند. حتي در سواري نيز به فرمان شاه آزاد نبودند. شاه طهماسب فرمان داده بود كه «...
در هيچ قسمت، زن بر اسب ننشيند و اگر ضرورت اقتضا كند، تا ممكن باشد بر زين سوار نشود، و لجام به دست نگيرد ... و هرچند عجوزه باشد در كنار معركه قلندران و بازيگران مقام نكند ...»
شاه عباس برخلاف جد خود تا حدي به زنان آزادي داد، بطوري‌كه در زمان او جز زنان بزرگان و رجال كشور كه بسيار كم از خانه بيرون مي‌آمدند، زنان ساير طبقات در كوچه و بازار ديده مي‌شدند، و حتي براي آنكه زنان هم از تماشاي چراغان و آتش‌بازي و جشنهاي شبانه زنان مسلمان و مسيحي در عهد صفويه
______________________________
(1). تاريخ سياسي و اجتماعي ايران از مرگ تيمور تا مرگ شاه عباس، پيشين، ص 341.
ص: 704
محروم نمانند، ايشان را در اينگونه تفريحات وارد مي‌كردند، و يك يا چند شب از چراغان و آتشبازي را مخصوص زنان مي‌ساخت. از سال 1018 هجري قمري نيز دستور داد كه روزهاي چهارشنبه هرهفته، گردش چهارباغ اصفهان و پل سي و سه چشمه منحصر به زنان شهر باشد تا بتوانند با روي گشاده و بي‌نقاب در آنجا تماشا و تفريح كنند.» «1»

تفريح و دلخوشي زنان طبقه ممتاز در عصر شاه عباس‌

از تفريحات و سرگرميهاي زنان وابسته به طبقات متوسط و پايين اجتماع آگاهي و اطلاع كافي نداريم، ولي مورخان و جهانگردان عصر شاه عباس، جسته‌جسته، مطالبي كه نمودار وضع اجتماعي زنان درباري است، در اختيار ما گذارده‌اند. «پي‌يترودولاواله جهانگرد، ضمن توصيف شكار شاه در ماه جمادي الثاني سال 1027 در اطراف فيروزكوه، مي- نويسد: «... زنان حرم شاه در تيراندازي بسيار ماهرند ... اگر تنها با شاه باشند با كمال چابكي و مهارت بر اسب مي‌نشينند و با شمشير و تيروكمان به شكار مي‌پردازند ...»
خانمهاي ايراني در عهد صفويه
شاه عباس گاه با زنان خود تنها به- شكار مي‌رفت و در اين‌گونه شكارها زنان با روي باز بر اسب مي‌نشستند، و مانند مردان با تيروكمان با شمشير و تفنگ به شكار مي- پرداختند. شاه، زنان حرم را نيز به تماشا مي‌برد.
در اين شب، سربازان و مأموران شاه تمام مردان را از بازارها و ميدانها و كويهايي كه چراغان شده بود دور مي‌كردند، و حتي كاسبان اين قسمتها نيز دكانهاي خويش را به زني از نزديكان خود مي‌سپردند، و از آنجا دور مي‌شدند. پس از آن، گروهي از خواجه- سرايان شاه مدخل كويها و ميدان و بازارها را مي‌گرفتند و گذشته از مردان، زنان فقير را هم، براي اين‌كه از دزدي و جيب‌بري جلوگيري شود، از آن حدود مي‌راندند ...
شاه عباس در اين‌گونه شبها دستور مي‌داد كه در شهر جار زنند و تمام زنان جوان را از ايراني و بيگانه به بازارها دعوت كنند. پس از فراهم شدن مقدمات، شاه با زنان حرم براي تماشا مي‌آمدند. به نظر جهانگرد سابق الذكر: «لباس اين چهل خانم ... از اطلس يا پارچه‌هاي نخي رنگارنگ بود، هيچگونه زينت و زيوري جز يك كمربند پهن زربافت نداشتند ... به جاي رشته‌هاي مرواريد، دو رشته گلابتون بزرگ زرين بر سر آويخته بودند ...» سپس مي‌نويسد:
به عقيده من، زنان ايراني خيلي شبيه زنهاي شهر ناپلي «2» ما هستند كه به تغيير و تنوع لباس
______________________________
(1). ر. ك: زندگاني شاه عباس اول، پيشين، ج 2، ص 256 و 231.
(2).Napoli
ص: 705
و پيروي از «مدهاي» تازه علاقه وافر دارند و مي‌كوشند با خرج كم، ظاهري آراسته داشته باشند ... زنان جوان بصداي دايره و «چهارپاره» در برابر شاه و ديگران به پاكوبي برخاستند.
چهارپاره، چهار قطعه چوب آبنوس يا عاج بود كه در دو دست مي‌گرفتند و با آهنگ ساز بر هم مي‌زدند ... ديگر از تفريحات زنان حرمخانه شاهي، گردش در «چهارباغ» در روزهاي چهارشنبه بود. در اين روزها زنان با روي گشاده و بي‌نقاب تا مدتي از شب در پرتو مشعلها و شمعها در آنجا به سر مي‌بردند و به شادي و خنده و خوردن و نوشيدن مي‌گذرانيدند. در اين روز، تمام چهارباغ قرق مي‌شد و در اطراف آن خواجه‌سرايان و مأموران خاصي از عبور مردان شهر جلوگيري مي‌كردند. در چنين روزي، فروشندگان چهارباغ نيز همه زن بودند ... در حرمخانه، شاه براي اينكه دل‌مشغوليها و انديشه‌هاي سياسي خود را فراموش كند، با زنان به بازيها و شوخيهاي گوناگون سرگرم مي‌شد، يكي او را قلقك مي‌داد، ديگري او را به سوي خود مي‌كشيد سومي گازش مي‌گرفت، گاه نيز چند زن دست و پايش را مي- گرفتند و گرد اتاق مي‌چرخانيدند، سپس در هوا تاب مي‌دادند و روي قالي مي‌انداختند. شاه نيز با خنده‌هاي بلند آنها را به باد دشنام مي‌گرفت. و اين يكي از تفريحات او در حرمخانه بود ...
زن و مرد ايراني كار رضا عباسي از كتاب مينياتورسازي در شرق اسلامي تأليف از تست كرنل از كتاب شاه عباس فلسفي ج 2 ص 232
هروقت شاه همراه حرم بود، زنان بر اسب مي‌نشستند و روبند خود را بالا مي‌زدند و با روي گشاده حركت مي‌كردند، و شاه مي‌گفت و مي‌خنديد. اما اگر شاه خود همراه حرم نبود، زنان را در كجاوه‌هايي كه به پشت استر يا شتر گذاشته مي‌شد، جاي مي‌دادند ... فرمان شاه اين بود كه چشم نامحرم نبايستي به روي زنان حرم افتد، و اگر مردي بر سر راه ايشان ديده شود بايد او را بيدرنگ بكشند.
ص: 706
شاه عباس هروقت كه با زنان و همخوابگان خود به گردش مي‌رفت، فرمان مي‌داد جار بزنند كه مردان از راه عبورومرور زنانش دور شوند. زنان جز در ميهمانيها و اجتماعات خانوادگي، هرگز در مجالس مردان حاضر نمي‌شدند، و با مردان بيگانه آشنا نمي‌شدند. سرگرمي آنان در خانه، سخن گفتن و خوردن و خنديدن، و گاه رقصها و آوازهاي تنها و بي‌مرد بود؛ زن زرتشتي
زيرا اصولا در ايران آواز خواندن و نوازندگي و رقصيدن را دور از نجابت و شرافت مي‌پنداشتند و اينگونه هنرمنديها را زشت و ناپسند و شايسته مطربان مي‌شمردند. بنابراين، اوقات بانوان حرم كه انجام دادن كارهاي خانگي را نيز با شأن و مقام خود مناسب نمي‌شمردند. بيشتر به خوردن و خفتن و پرگويي و تنبلي مي‌گذشت.» «1»
______________________________
(1). زندگاني شاه عباس اول، پيشين، ج 2، ص 36- 225 (به اختصار).
ص: 707

رفتار زني با شوهرش‌

«... شاه عباس يكي از دختران خود را به سرداري داده بود. ولي اين دختر شوهر خود را دوست نمي‌داشت و حتي به صورت او هم نگاه نمي‌كرد. عاقبت آن سردار، به شاه شكايت برد كه بجاي زن ماده ببري به او داده است و گفت كه دخترت تاكنون دوبار به روي من خنجر كشيده است. شاه بسيار خنديد و پرسيد: در خانه چند كنيز سفيد داري؟ جواب داد: نزديك چهل و پنج كنيز. شاه گفت: از امشب مرتب با كنيزان خود بخواب و زن را با بي‌اعتنايي تنها بگذار. سردار دستور شاه را به كار بست. دو روزي نگذشت كه شاهزاده خانم با خشم فراوان نزد شاه شكوه برد، كه شوهرم همه خدمتكاران و كنيزان خود را از من عزيزتر مي‌دارد. شاه جواب داد كه حق با شوهر توست و آنچه كرده است به دستور من بوده، و بدختر نصيحت كرد كه همان شب شوهر را به خوابگاه خويش خواند و با او مهربان باشد.
دختر نيز چنين كرد و از آن پس، زندگي ايشان با عشق و سرور آميخته بود ...» «1»

مراسم و تشريفات عروسي در عهد شاه عباس‌

يكي از كارهاي خير پيترود لاواله ايتاليايي در دوران اقامت در ايران، اين بود كه مقدمات عروسي خواهرزن خود را با يك نفر ارمني فراهم كرد. وي در مكتوب پنجم خود، جريان اين عروسي را اندكي بتفصيل شرح داده، و ما براي اطلاع خوانندگان از راه و رسم عروسيهاي آن دوران، قسمتهاي جالب آن‌را نقل مي‌كنيم: «روز 14 فوريه 1619 (1028 ه. ق.) يكي از خواهران داماد به خانه ما آمد و براي عروسي چشم‌روشني آورد. اين چشم‌روشني طبق رسوم، يكي از اشياء مورد علاقه زنان از قبيل سينه‌بند، گوشواره، دستبند و امثال آن بايد باشد، كه آورنده با دست خود عروس را با آن زينت مي‌دهد ... روز جمعه، 15 فوريه، خانه ما پر از بانوان متعدد ارمني و گرجي و آشوري و مسلمان بود و اندكي بعد از نيمه‌شب، داماد به اتفاق خويشان خود با صداي نقاره و طبل و آلات موسيقي ديگر به خانه ما وارد شد، و بدون اين‌كه قادر به ديدن عروس باشد، تا صبح با ما به صحبت نشست، زيرا رسوم و عادات محل چنين اقتضا مي‌كند. البته در تمام مدت، نواهاي موسيقي ادامه داشت. عروس در اتاق ديگر به سر مي‌برد و تمام شب را بدون اين‌كه بخوابد، با بانوان ديگر به گفت‌وشنود مشغول بود. وي طبق رسوم و عادات محل، آرايش شده و دستهايش، حنا بسته بود. جالب توجهتر از همه اين‌كه صورتش را نيز با برگهاي اكليل‌زده به رنگ طلايي آراسته بودند ... دور عروس چراغهاي متعددي چيده بودند و روي صورت او تور ابريشمي صورتي‌رنگي قرار داشت كه بر آن نقش يك خورشيد طلايي به چشم مي‌خورد.
بانوان، تمام شب زدند و خواندند و رقصيدند و براي اين‌كه نسبت به مردان نيز محبتي كرده باشند، بعضي اوقات جلو ما نيز اين كارها را انجام دادند. معمولا در بين ايرانيان، زنان با روي باز در حضور مردان حاضر نمي‌شوند و ارمنيهاي عيسوي نيز به تبعيت از آداب و رسوم كشور، اين كار را نمي‌كنند، ولي چون ما فرنگي بوديم ... زنهايمان مي‌توانستند با روي باز جلو مردان بيايند. ولي موقعي كه ايرانيان مسلمان هم حضور دارند، زنهاي ما روي خود را مي‌پوشانند و طبق رسوم آنان رفتار مي‌كنند. رقص توأم با آواز بانوان خالي از لطف نيست،
______________________________
(1). سياحتنامه شاردن، ج 2، ص 236 (به نقل از: زندگاني شاه عباس اول، ج 2، ص 199).
ص: 708
و آنان در عين خواندن مي‌رقصند، و به بدن خود هزاران‌گونه حركات مليح و جذاب مي‌دهند.
آوازها، عبارت از تصنيفهايي است كه مناسب وضع مجلس است و بانويي كه سردسته رقاصه‌هاست، شعري مي‌خواند و به جاي مخصوص كه رسيد، همگي باهم جملاتي را تكرار مي‌كنند. يك بانوي آسوري كه «بيگي خانم» ناميده مي‌شد، گرچه روي زيبايي نداشت ولي بسيار شيرين‌بيان بود و قد و بالاي رشيدي داشت. اين آوازها و رقصها را خوب مي‌دانست و به اين مناسبت غالبا سردستگي بانوان را برعهده داشت ...
در اين صفحات، زنان جز ديدوبازديد، تفريح ديگري ندارند، و اين ملاقاتها غالبا توأم با خوردن و نوشيدن و خواندن و رقصيدن است. صبح شنبه، همين‌كه روز بالا آمد، همگي به كليساي «كرمليهاي برهنه‌پا» رفتيم، و در آنجا بعد از انجام دعاي عروسي مراسم اعتراف و تعميد را بجاي آورد. سپس همگي سوار بر اسب شديم، و عروس را به جلفا هدايت كرديم ... گروه رامشگران با ساز و طنبور و دايره‌زنگي و نقاره جلو ما مي‌زدند و مي‌خواندند.
قسمتي از آنان‌را داماد فرستاده بود و عده ديگر، كساني بودند كه قبلا در خانه ما حضور داشتند.
وقتي كه تشريفات كليسايي تمام شد، به همين نحو، عروس را به خانه خواجه آبديك (پدر- خوانده داماد) برديم ... طبق آداب و رسوم، تمام روز را در خانه خواجه مانديم. اين مهمانيها معمولا يك روز و يك شب به طول مي‌انجامد ...» «1»

توصيف شاردن از زنان ايران در عهد صفويه‌

اشاره

شاردن، كه بين سالهاي 1664 تا 1677 م. (1075 تا 1088 ه. ق.) چندين‌بار در ايران توقف كرده است، راجع به موقعيت اجتماعي زنان، چنين مي‌نويسد: «زنان حرم شاهي هرگز از مقر خود خارج نمي‌شوند، و در ايران مهمترين زنان كساني هستند كه كمتر از خانه خارج مي‌شوند، و ديگران را به حضور خود مي‌پذيرند. گاه خواهري براي ملاقات خواهر خود مي‌رود و يا خواهرزاده‌اي از برادرزاده خود ديدن مي‌كند. علاوه بر اين، در موارد فوق العاده و استثنايي، نظير عروسي و مرگ‌ومير يا اعياد مهم ملي و مذهبي، ديدوبازديدهايي صورت مي‌گيرد.
ديدوبازديدها گاه شش يا هفت روز طول مي‌كشيد، و زنان همراه خود، دختر و خواجگان و عده‌اي خدمه مي‌بردند و تعداد آنها برحسب نظر شوهر خانم و درجه اعتمادي كه نسبت به محيط جديد داشت، فرق مي‌كرد.
شاهزاده‌خانمها همواره سعي مي‌كنند كه به حرم شاهي دعوت شوند، زيرا در طي هفت يا هشت روزي كه در آنجا هستند غير از تماشاي مناظر جديد با هديه‌هاي گرانبها مراجعت مي‌كنند. شوهران نيز از فرستادن شاهزادگان، به حرم شاهي خشنود بودند، زيرا از اين راه مي‌توانستند مطالب موردنظر خود را به اطلاع شاه برسانند و يا به قدرت و ثروت خود بيفزايند.» «2»
يكي از مسافرين و جهانگردان فرانسوي به نام تاورنيه، مناظر ديگري از وضع دربار
______________________________
(1). سفرنامه پي‌يترو، پيشين، ص 446 (به اختصار).
(2). ر. ك: سياحتنامه شاردن، ج 8، ص 391.
ص: 709
سلاطين و موقعيت زنان ترسيم مي‌كند: «در ايران، زنان زيبا با رنگهاي مختلف ديده مي- شوند كه از اقطار مختلف بوسيله بازرگانان اين رشته گردآوري مي‌شوند. زنان سفيدروي را از لهستان و مسكو و چركس و گرجستان مي‌آورند. زنان زردپوست را از سرزمينهاي مغولستان، و زنان سياه را از نواحي «ميلند» و درياي احمر مي‌آورند.
زنان ايران را، جز شوهرانشان كسي نمي‌بيند. زنان طبقه متوسط و پايين اجتماع فقط موقع حمام رفتن در خيابانها و كوچه‌ها ديده مي‌شوند. آنها سراپاي خود را با چادر مي- پوشانند و فقط بوسيله دو سوراخي كه در برابر ديدگان آنها قرار دارد راه را تميز مي‌دهند همينقدر كه كسي از خارج وارد خانه شود، ديگر زنها با شوهر خود غذا نمي‌خورند. زنها مدير داخلي خانه نيستند بلكه وضع آنها بيشتر شبيه به وضع غلامان است. با كشيدن سيگار و قليان عمر خود را سپري مي‌كنند. آنان‌كه غلام دارند از آنها براي ماليدن بازو و زانوي خود استفاده مي‌كنند، و جز اين، تفريحي در زندان خانه ندارند.
به اين ترتيب، همينكه دختري ازدواج كرد، در منزل معاشر و رفيقي جز زنان و خواجگان ندارد. مردان ثروتمند عده زيادي زن و غلام در اختيار دارند، و زنان زير سلطه كامل شوهر خود زندگي مي‌كنند.
خواجگان، كه در دستگاه زورمندان زندگي مي‌كنند نيز دونوعند: خواجگان سفيد- پوست، كه حق نزديك‌شدن به زنان ندارند و اينها فقط مراقب نخستين درهاي حرم هستند.
و خواجگان سياه‌چرده‌اي كه قيافه‌اي مهيب دارند و به نگهداري داخل حرم سرگرمند.
هرگاه، زن اعياني از خانه خارج مي‌شد عده‌اي از خواجگان از پس‌وپيش او با چماق حركت مي‌كردند و مردم را براي عبور بانو به اين‌طرف و آن‌طرف مي‌راندند. وقتي كه زنان شاه به ييلاق مي‌رفتند، كسي حق آمد و رفت در آن مناطق و يكي دو فرسخ اطراف آن‌را نداشت. خواجگان سفيدپوست قبل از آمدن خاندان شاهي با چوب و چماق مردم را از آن حدود مي‌راندند. اگر كسي را در مسير بانوان به حال خواب يا بصورت ديگر مي‌ديدند بيدرنگ مي‌كشتند.
در ايامي كه شاه عباس دوم در ييلاق بود يكي از فراشها بعلت خستگي مفرط به خواب رفته بود. وقتي‌كه زن شاه به چادر قدم نهاد، مرد خفته را مشاهده كرد و فريادي بر آورد. خواجگان بيرحم چون بر مرد خواب‌آلود دست يافتند، او را فورا به خاك سپردند. همچنين موقعي‌كه شاه صفي، پدر شاه عباس دوم، با زنان خود در ييلاق بود، رعيتي ستمديده نزديك او آمد، تا عرضحال خود را به سلطان تقديم كند، ولي شاه قبل از نزديك شدن، وي را هدف گلوله قرار داد.
بطوركلي، وقتي‌كه زنان شاه خواه در برف و سرما و خواه در نيمه‌شب، از شهري مي‌گذشتند، مردم بينوا، مكلف بودند كه از مسير آنها فرار كنند.» «1»
به اين ترتيب، زنان درباري و اشراف‌منش، زندگي توأم با انزوا و محروميت خود
______________________________
(1). سفرنامه تارنيه، پيشين، 630 (به اختصار).
ص: 710
را، با خودآرايي و حمام و ساز و آواز و قصه و نقل سپري مي‌كردند. بنا به گفته اولئاريوس «شاه صفي غير از زنان قانوني، بيشتر از سيصد زن غيرعقدي در دربار خود گردآورده بود؛ زيرا عمال او از اعزام هيچ زن زيبايي به دربار شاه خودداري نمي‌كردند. بزرگترين حكام و فرمانروايان آن دوران، زيباترين دختران خود يا بستگان خويش را به پيشگاه شاه مي‌فرستادند ...
ارامنه، كه از عمال مخفي شاه بيم داشتند، براي نجات از اين مخاطره، دختران زيباي سرزمين خود را قبل از سن 12 سالگي به عقد اشخاص موردنظر درمي‌آوردند. شاه فقط يك‌شب را با يكي از اين زنهاي زيبا مي‌گذراند و سپس آنهارا به يكي از فرمانروايان و يا بزرگان درباري مي‌بخشيد.»
بطوري‌كه شاردن متذكر شده است: «زنان مشرق، غالبا از راه طبق زدن اطفاي شهوت مي‌كنند. من غالبا از اشخاص مختلف شنيده‌ام كه آنها از راههاي غيرطبيعي براي فرو نشاندن شهوت خويش، اقدام مي‌كنند، و معمولا آنهارا از اين كارها باز مي‌دارند، زيرا معتقدند به اين ترتيب از زيبائي آنها و حساسيت شهوي و جنسي آنها، در برابر مردان كاسته مي‌شود. زناني كه در سراي سلطاني زندگي مي‌كردند، حكايات عجيبي از چشم‌وهمچشميها، حسادتها، دروغگوييهاي زنان درباري، حكايت مي‌كنند. آنها متقابلا از خطاها و اعمال نارواي يكديگر سخن مي‌گويند و اسرار نهان رقيبان خويش را برملا مي‌كنند زنانيكه از بركت زيبائي رقص و آواز خوش مورد عنايت سلطان قرار مي‌گيرند بيش از ديگران هدف حسادت زنان عادي واقع مي‌شوند.» «1» آنچه گفتيم بيشتر، از مختصات زندگي زنان اشراف حكايت مي‌كند.
مردان طبقات متوسط نيز، برحسب قدرت مالي كه داشتند از تعدد زوجات استفاده مي‌كردند.
زنان وابسته به طبقات متوسط در مقابل كارهاي عادي روزانه كه انجام مي‌دادند از تحرك و آزادي بيشتري برخوردار بودند. بيوه‌زنان و زنان مطلقه آزاديهاي بيشتري داشتند و كسي دنبال آنها سخن نمي‌گفت.

متعه يا ازدواج موقت:

متعه كه در ايران و ممالك شيعه مذهب معمول است در آغاز اسلام نيز رواج داشت، ولي بعدها علماي اهل سنت اين عمل را ممنوع شمردند. بموجب مقررات شرعي، در مقابل مبلغ معيني، زن براي چند دقيقه يا چند سال در اختيار مرد قرار مي‌گرفت.
در قرن اخير، در نتيجه تحريم بردگي و از بين رفتن غلامان، صيغه، چون بسيار سهل- الحصول است و از طرفي زن صيغه‌اي از مزاياي ارث و غيره استفاده نمي‌كند، اين تمتع نيز مورد توجه طبقات مرفه قرار گرفت. و غالبا مردان متمول غير از زنهاي عقدي، يك يا چند زن زيباي صيغه در اختيار داشتند، زن صيغه پس از جدايي از مرد، تا چهل روز حق ندارد با مرد ديگري نزديكي كند.
غير از زنان صيغه‌اي كه اغلب فرق زيادي با فواحش نداشتند، عده‌اي ديگر از زنان كه به كار مطربي، نوازندگي، خوانندگي، و رقص اشتغال داشتند از آزادي كامل برخوردار بودند، و غالبا در مجالس جشن و سرور و اعياد و عروسيهاي اعيان و اشراف شركت مي‌كردند.
______________________________
(1). سياحتنامه شاردن، پيشين، ج 8، ص 386 (به اختصار).
ص: 711
بطوري‌كه شاردن نوشته در سال 1637، هنگامي كه سفير دوك هلشتاين «1» به قزوين قدم مي‌گذاشت، در پانصد متري شهر، 15 زن جوان با البسه و تزئينات فراوان كه از طلا و نقره ساخته شده بود به پيشواز سفير آمدند. آنها با گردنبندها، و انگشتريها و گوشواره‌هاي گرانبهايي كه داشتند، به خواندن و نواختن موسيقي مشغول بودند، و تا نزديكي شهر از مهمانان بدرقه كردند. بطوري‌كه شاردن يادآور شده است در تمام مهمانيهاي مجلل و پذيراييهاي رسمي، از رقاصان دعوت مي‌شد، و آنها با ساز و آوازهاي خود و نقشهايي كه ايفا مي‌كردند صحنه‌هاي عشقي را نمايش مي‌دادند. بازيگران معمولا در سه‌پرده نقشهاي خود را انجام مي‌دادند. زيباترين پسران و دختران كارهاي هنرپيشگي را عهده‌دار بودند. رقاصه‌ها بطور دسته‌جمعي مي‌رقصيدند، و در رأس آنها يك رقاصه بالنسبه مسن رهبري جمع را به عهده داشت؛ يعني آنهارا از گوشه و كنار شهر براي شركت در جشنها جمع‌آوري مي‌كرد. سپس شاردن، به گراني نرخ فواحش اشاره مي‌كند و مي‌گويد با اين‌كه در ايران داشتن زن عقدي و صيغه و داشتن كنيز شرعا و عرفا بلااشكال است، بايد نرخ فواحش بسيار ارزان باشد، و حال آن‌كه در ايران پيش از ديگر كشورهاست.
فواحش غالبا جوانان ارتش و نجبا و اشراف‌زادگان را به فساد و تباهي سوق مي‌دهند. كساني‌كه عاشق زنان فاحشه و بدكار مي‌شدند به آساني از چنگال آنها خلاص نمي‌شدند، بلكه تا پولي در بساط داشتند ناگزير بودند در راه معشوق خرج كنند.
رقاصه‌هاي حرفه‌اي تنها ايراني نبودند بلكه از سرزمين هند نيز عده‌اي رقاصه به ايران آمده بودند كه از لحاظ هنرمندي، زيبايي چهره، و زينت‌آلات زنانه بسيار مورد توجه شاردن قرار گرفته بودند. اين هنرپيشگان كه غالبا از راه فاحشگي و خودفروشي نيز سود كلان تحصيل مي‌كردند، معمولا در پايان عهد شباب توبه مي‌كردند و براي زيارت به مكه مي‌رفتند و در مراجعت، به كارهاي خير مي‌پرداختند. البته تمام رقاصه‌ها از لحاظ ارزش هنري يكسان نبودند. بسياري از آنها در كوي و برزنها زندگي مي‌كردند و با گرفتن مبلغي ناچيز هنرنمائي مي‌كردند.
بطوري‌كه شاردن نوشته: در نزديك مدرسه صفوي، محله‌اي است مخصوص فواحش كه چند كوچه و چند كاروانسرا، در اختيار آنهاست. اشخاص نجيب و شرافتمند ازين محله عبور نمي‌كنند. دوازده‌هزار زن فاحشه در اصفهان تحت حمايت دولت زندگي مي‌كنند؛ غير از اين عده، عده‌اي از زنان فاحشه بطور محرمانه در محلات اصفهان زندگي مي‌كنند.
شاردن مي‌گويد: «دختران حرم به علت آنكه اگر صاحب فرزند مي‌شدند، فرزندانشان كور يا كشته مي‌شدند (براي اينكه رقبايي براي جانشيني شاه پديد نيايد) اغلب از همبستري ابا مي‌كردند. «شاه عباس ثاني به دختركي پيغام داد كه به خوابگاه او بيايد و او عذر آورد كه دچار علت زنانگي است. به دستور شاه، دختر را معاينه كردند و معلوم شد دروغ گفته است. دستور
______________________________
(1).Holstein
ص: 712
داد او را در يك بخاري ديواري انداختند و اطرافش هيزم ريختند و زنده‌زنده سوزاندند.» «1» تاورنيه اين روايت را در جايي در مورد سه زن آورده است، و مي‌گويد: «خواجه‌سرايان را فرستاد آن هرسه را حاضر كردند، و چون زمستان بود آتش بسياري در پيش شاه افروخته بودند.
حكم كرد تا آن بيچاره‌ها را در آتش انداخته بسوزانيدند. بعد شاه رفت و راحت خوابيد.» «2» تاورنيه در جايي ديگر، از سوختن زني غير از اين سه‌زن صحبت مي‌كند و مي‌گويد: «خواجه- باشي به حساب اينكه شاه اين زن را خيلي دوست مي‌دارد و ممكن است فردا پشيمان شود، او را نسوخت. صبح كه شاه بيدار شد، پرسيد: چه كردي؟ گفت: اجراي فرمان را به امروز موكول كردم.
شاه فورا امر كرد. خواجه‌باشي را در آتش انداخته سوزاندند و آن خانم را عفو كرد.» «3»

زنان:

سانسون، كه در زمان شاه سليمان به ايران آمده است، مي‌نويسد: «در قصر سلطنتي، هشتصد زن زندگي مي‌كنند. اگرچه مخارج زندگي تمام آنهارا شاه مي‌پردازد ولي همه آنها، زن شاه نيستند، و شاه با تمام آنها رابطه ندارد ... اينها در قصر سلطنتي تربيت مي‌شوند تا شاه آنهارا شوهر بدهد ...» «4»

زنان ارمني:

كارري در سفرنامه خود، وضع زنان ارمني را در عهد صفويه، چنين توصيف مي‌كند: «زنان ارمني غالبا زيبا و مليحند و در پي زيبايي تصنعي نيستند؛ سر خود را با چارقد كتاني سفيد مي‌پوشانند و گوشه‌هاي آن‌را زير چانه خود محكم مي‌كنند، اغلب يك رشته گيس دارند كه توي كيسه كوچكي از مخمل سياه روي شانه خود مي‌اندازند، زنهاي بسيار متمول، زينت‌آلات زرين و مرصع نيز به كار مي‌برند ...» «5»
كارري در سفرنامه خود، به موقعيت اجتماعي زنان درباري اشاره مي‌كند و مي‌نويسد:
طبق يك سنت بسيار زشت دربار ايران، كه واقعا عجيب و باورنكردني است و دليل يك‌نوع بربريت است، پادشاه مي‌تواند كنيزكان مورد علاقه خود را به ميل خويش، به اشخاص بسيار پست ببخشد ... شاه سليمان يكي از زنهاي خود را از سر خشم به گازري بخشيده بود، چند روز بعد نادم شد، عشق زن بر سرش زد احضارش كرد و حسودانه پرسيد: شوهر تازه را بيشتر دوست داري يا مرا؟ زن پاسخ داد: شوهر شرعي و قانونيم را. شاه خشمگين شد و فرمان داد او را در رودخانه بيندازند، اما زود پشيمان شد و فرمان اجرا نشد. بعد دستور داد او را زنده‌زنده بسوزانند. خوشبختانه اين‌بار هم زير فرمان خود زد، اكنون آن زن در حرمسراي شاهي است.» «6»
الئاريوس، كه در عصر شاه صفي به ايران آمده، گويد: «زنان ايراني هرگز در كوچه‌ها روگشاده نمي‌روند، بلكه در حجاب سفيدي مستورند كه تا زانو پايين مي‌آيد، و فقط شكافي در مقابل چشمان خود باز مي‌گذارند تا بتوانند پيش پاي خود را ببينند. در سفرنامه ژ. دوتونو آمده است كه هنگامي كه زنان ايراني از خانه بيرون مي‌روند، دار، و ندار، با حجاب يا كفن بزرگي از پارچه سفيد بسيار نازكي پوشيده‌اند ... كه جز چشمان، همه‌جاي بدن آنان پوشيده است.
______________________________
(1). سياحتنامه شاردن، ج 8، ص 83- 382.
(2 و 3). سفرنامه تاورنيه، ص 508.
(4). سفرنامه سانسون، پيشين، ص 121.
(5). سفرنامه كارري، پيشين، ص 101.
(6). همان، ص 90 (به اختصار).
ص: 713
اوليويه، سياح و طبيعيدان، در كتاب خود (1807- 1801 م.) مي‌نويسد: «زن ايراني هنگام خروج از منزل، با روپوش بزرگ ابريشمي يا با پارچه پنبه‌اي درشت‌تري، خود را مي‌پوشاند. زنان طبقه سوم پارچه پنبه‌اي رنگين به كار مي‌برند.
در دوره فتحعلي شاه و پس از آن، چادر خارج از منزل به رنگ سياه يا بنفش بود كه آن را روي چاقچور به سر مي‌كردند، و صورت را با روبنده مي‌پوشانيدند. در دوره ناصر الدين شاه نيز چادر و چاقچور باقي ماند. گلابتون و زري‌دوزي، يك‌چند در اطراف چادر معمول بود. بعدها روبنده، جاي خود را به پيچه داد. پس از رفع حجاب در 1314 ه. ش. به سر كردن چادر، بين زنان روشنفكر بكلي منسوخ گرديد.» «1»
تاورنيه در مورد زنان ايران مي‌نويسد: «آنان لباسهاي خيلي فاخر مي‌پوشند. لباسشان يكسره است و با لباس مردها اختلاف زيادي ندارد. كلاه كوچكي به شكل برج به سر مي‌گذارند، گيسوانشان را مي‌بافند، روي شانه‌ها مي‌ريزند، و يك زيرشلواري هم مثل مردها مي‌پوشند كه تا پاشنه پا مي‌رسد. كفش آنها نيز با كفش مردها فرق چنداني ندارد.»

زنان يزد:

تاورنيه در سفرنامه خود نه‌تنها از منسوجات و پارچه‌هاي زربفت يزد بخوبي ياد مي‌كند، بلكه مي‌نويسد: «در سراسر ايران، زنهاي يزد به زيبايي و ملاحت مشهورند، و مردم مي‌گويند براي تأمين سعادت، زن يزدي، نان ايزدخاص (ظاهرا ايزد خواست) و شراب شيرازي ضروري است.
نان گندم ز خاك ايزد خاص‌زن يزدي شراب شيرازي» «2»

زنان مازندراني:

پي‌يترو در سفرنامه خود، راجع به زنان مازندراني چنين مي‌نويسد:
«زنان و مردان مازندراني داراي چشم و ابروي سياه و موهاي مشكي هستند، و بخصوص، زنان در نظر من زيبا جلوه مي‌كنند؛ زنان اين منطقه برعكس زنهاي مسلمان ديگر هيچوقت چهره خود را نمي‌پوشانند، و از حرف زدن با مردان امتناعي ندارند و مانند مردان، اين ديار در برخورد، بسيار مؤدب و مهربان هستند. همگي مردم اين منطقه، در برخورد بسيار مؤدب و مهربان هستند، و دوست دارند خانه خود را در اختيار مهمان قرار دهند، و در قبال او با كمال ادب و رأفت رفتار كنند.» «3»

زنان قزوين:

پي‌يترو در سفرنامه خود، از زنان قزوين ياد مي‌كند و مي‌نويسد: «زن در كوچه‌هاي قزوين فراوان است ولي همه پياده هستند و روي خود را پنهان مي‌كنند، و چادر- هاي آنان خيلي ارزان‌قيمت است. بسياري از بانوان طبقات عالي نيز درحالي‌كه لباسهاي فاخر در زير بر تن دارند، براي پنهان كردن شخصيت خود، چنين چادرهايي برسر مي‌كنند. زنان نسبت به مردان اين رجحان را دارند كه مي‌توانند طرف مقابل را ببينند و خود ديده نشوند، در حالي‌كه مردان متقابلا قادر به اين كار نيستند ...» «4»
آخرين سلاطين صفويه، در شهوتراني به هيچ اصل اخلاقي، اجتماعي و مذهبي پابند نبودند و براي مردم بينوا، چنانكه اشاره كرديم، مقررات و نظامات شديد و وحشيانه‌اي وضع
______________________________
(1). دايرة المعارف فارسي، پيشين، «چادر».
(2). همان، ص 199.
(3). ص 163.
(4). همان، ص 295.
ص: 714
كرده بودند، ولي در دوره افشاريه، در نتيجه عدم مداخله شديد روحانيان در امور سياسي و اجتماعي، از قيد و بندهاي سابق اندكي كاسته شد و با روي كار آمدن كريم خان زند، مردم نفس راحتي كشيدند؛ چه كريم خان در دوران كوتاه قدرت و فرمانروايي خود، هرگز گرد تعصب نمي‌گشت و مردي حقيقت‌بين و صريح بود. مطلبي كه ذيلا از كتاب رستم التواريخ نقل مي‌كنيم، به فرض صحت، نمودار واقع‌بيني و عقل سليم اين شهريار دادگر است.

رفتار كريمخان با مجتهد و فقيه شهر

«كريمخان زند كه پادشاهي حكيم‌منش و فيلسوف‌روش بود، قبل از مسافرت آذربايجان، با خود گفت، لشكريان من كه همه عزب و مست شهوتند ممكن است به هر سرزميني كه وارد شوند، مزاحم زن و فرزند و اهل و عيال مردم شوند. براي جلوگيري از اين امر، يكي از مجتهدان نامدار را به حضور خود فرا خواند و به او گفت، براي جلوگيري از تجاوز سربازان به نواميس مردم، مي‌خواهم فوجي از فواحش با سپاهيان خود ببرم، آن فقيه گفت ... نعوذ بالله از چنين معصيتي، استغفر الله. هرگز اين فعل زشت را از قوه به فعل مياور كه در جهنم مخلد خواهي بود. آن والاجاه به وي فرمود: سمعنا و اطعنا. اما از شما خواهش آن داريم كه چهل‌روز و شب مهمان ما باشي و از سراي ما بيرون نروي ... روز و شب اطعمه و اشربه سازگار خوشگوار بسيار از برايش مي‌آوردند. چنان شهوت بر آن عاليجناب غلبه و استيلا يافت كه آب و آتش را از هم فرق نمي‌نمود. در شب پنجم، ديوانه‌وار مانند مستان بي‌اختيار از جامه خواب بيرون آمد، به جانب طويله روان شد و عمود لحمي خود را بر سپر شحمي ماده استري فرو كوفت. ناگاه سگي كه در آن طويله بود، عف‌عف‌كنان دويد و پاي آنجناب را برگرفت و بركند.
آن جناب بيهوش بر زمين افتاد. قاطرچي از خواب بيدار شد، پنداشت كه آن جناب دزد است، با پارو او را بسيار زد و هاي‌وهويي بلند شد و چراغي آوردند، و نيك ملاحظه نمودند و آن جناب را شناختند و از كرده خود پشيمان شدند، و از آن جناب بسيار عذر خواستند.
چون اين خبر علي الصباح به والاجاه كريمخان هوشمند رسيد، بسيار خنديد و آن جناب را با كمال عزت و احترام احضار نمود و بسيار تعظيم و تكريم نمود و از وي پرسيد: بر شما چه عارضه‌اي روي داده؟ آن جناب از خجالت از جواب فروماند. والاجاه كريمخان به آن جناب فرمود، اي پيشواي اهل اسلام، از آنچه بر تو رو داده، منفعل مباش كه قاطبه بني آدم در دست شهوت اسير مي‌باشند. ما خود در حالت اضطرار با حيوانات نزديكي نموده‌ايم، و الان با وجود آنكه حوري و شان بسيار در حريم ما مي‌باشند، باز طالب خوبتر و بهتر مي‌باشيم ... در احاديث وارد شده، كه حضرت داود با وجود نبوت و نفس قدسي نود و نه زن داشت و عاشق زن برادر خود شد و بحيلت، برادر خود را به هلاكت رسانيد و زنش را ضبط و تصرف نمود.
آن جناب از سخنان والاجاه كريمخان هوشمند خوشحال شده به خدمتش عرض نمود كه بر من علم اليقين حاصل شد كه تو پادشاه و ظل اللهي و نيز حكيم و فيلسوفي هستي، و در اين زمان، عقل كل مي‌باشي و در امور پادشاهي صاحب فكر بكر و رأي صواب و اجتهاد مي‌باشي.
هر كار كه مي‌كني درست و راست و بي‌عيب است ... عقل ما در امور سلطنت، ناقص و قاصر است ... غرض آن‌كه والاجاه كريم خان جم اقتدار وكيل الدوله در حضر و سفر با موكب خود
ص: 715
بر سبيل ضرورت افواج فيوج، فواحش بسيار بجهت لشكريان مي‌داشت، و موليان شهرآشوب و دلربا و ارباب طرب، با اردوي خود در همه‌جا مي‌برد.» «1»
ملكم كه در عهد فتحعلي شاه به ايران آمده است، مي‌نويسد كه موقعيت اجتماعي و اقتصادي زنان در ايلات بمراتب بهتر از وضعي است كه زنان شهرنشين دارند. طلاق در بين ايلات كمتر اتفاق مي‌افتد، و زنان بعلت زحمتي كه مي‌كشند در چشم مردان عزت و احترام بيشتري دارند. در عروسيها مرد و زن قبيله حلقه زده مي‌رقصند، و امرا با حضور خود در مجلس عروسي، افراد قبيله را، شادمان مي‌سازند.
غذاي مردان و زنان ايلات نان خشك سياه، دوغ، شير، گاهي مقداري گوشت است.
ملكم شواهد و دلايلي از شجاعت و قهرماني زنان ايلات ذكر مي‌كند و مخصوصا هنر اسب- سواري زنان و دختران را مي‌ستايد، و مي‌گويد افراد ايل به يك‌زن قناعت مي‌كنند، و كمتر ديده شده است كه كسي دو زن بگيرد. صيغه كردن زن را عملي زشت و مكروه مي‌شمارند. كليه فعاليتهاي اقتصادي عملي، به دست زنان انجام مي‌گيرد، و مردها عمر خود را غالبا به شكار و تفريح مي‌گذرانند. همينكه مردان از نظر اقتصادي وضع مناسبي پيدا كردند، مانند شهرنشينان به عياشي و شهوتراني مي‌پردازند. «2»
در ترانه‌هاي عاميانه‌اي كه كوهي كرماني گردآوري كرده است، به علائق وابستگي- هاي روحي مردان و زنان اشاراتي هست، از جمله:
خداوندا سه درد آمد به يكبارخر لنگ و زن زشت و طلبكار
خداوندا، زن زشتم تو وردارخودم دونم خر لنگ و طلبكار
شتر از بار مي‌ناله من از دل‌بناليم هردومون منزل‌به‌منزل
شتر ناله كه من بارم گرونه‌منم نالم كه دور افتادم از دل
كسي‌كه با كسي دل داد و دل بست‌به آسوني نميتونه كشه دست
اگر آمد شدن را ره ببندندهمون راه محبت كي توان بست
خوشا دوش و خوشا دوش و خوشا دوش‌خود دلبر نشستم گوش‌درگوش
خود دلبر جناغ اشكسته بيدم‌مرا ياد و ترا بادا فراموش
زن بيوه اگر قومه اگر خويش‌مثال مار و عقرب ميزنه نيش
اگر خرجش كني مرغ و مسماهمش ياد ميكنه از شوهر پيش
______________________________
(1). رستم التواريخ، ص 30- 329 (به اختصار).
(2). ر. ك: تاريخ ايران ملكم، پيشين، ج 2، ص 19- 218.
ص: 716 مسلمونون زمونه مفلسم كردطلا بيدم بمانند مسم كرد
قباي نو ندارم تا بپوشم‌قباي كهنه خوار مجلسم كرد
بگفتم ساربونا بار بندازبه پشت قلعه دلدار بنداز
بينداز بارهاي اشتران رابه نزديك سراي يار بنداز
دو زلفونت دو مار خفته بر گنج‌به زير پيرنت يك‌جفت نارنج
چو ماه چارده، تا رخ نمودي‌سكندر مات شد چون شاه شطرنج
به قربون دو چشم سورمه‌ريزت‌دو دستم روي پستوناي عزيزت
اگر يك بوسه نذر ما نمايي‌نبيني داغ كاكاي عزيزت
الا دختر ترا عاشق هزاره‌فراوون عاشقت از هر كناره
لبت ياقوت سرخ آبداده‌سرت نازم كه ابروت دمب ماره
الا دختر نقاب بسته داري‌به زير چادرت گل‌دسته داري
ازين گل‌دسته‌ات، يك گل به ما ده‌كه صد پير و جوان دلخسته داري
اگر يار مرا ديدي به خلوت‌بگو اي بيوفاي بيمروت
گريبون من از دست تو چاكه‌نخواهم دوخت تا روز قيامت «1» در دوره فتحعلي شاه، همينكه اوضاع، كمابيش تثبيت شد، فتحعلي شاه به عيش و عشرت پرداخت، و مانند دوره صفويه، زنان زيباروي را در محوطه دربار زنداني كرد.

حرم و متعلقان فتحعلي شاه‌

به حكايت روضة الصفا: «حرم عفت توأم از تمام ممالك محروسه، از مخدومه و خدمه و منتسبان مخدرات، همانا از ده‌هزار افزون بوده‌اند ... بعضي شبها ... چهل‌تن از نسوان صبيحه با لباسهاي رنگين ...
در مجلسي خاص، مهيا و آماده بودي، چنگ و رباب و بربط و ناي ايشان، چرخ زهره را به رقص آوردي ... زياده از پانصد كس خواجه‌سراي ... در زير حكم منوچهر خان معتمد الدوله ... به محارست و محافظت آنها در سفر و حضر مي‌پرداختند ...» «2»
درحالي‌كه آقا محمد خان و خاندان او بهيچ‌وجه، اهل اين نوع تعيشات و تن‌آساييها و مفاسد نبودند.

جيران زني زيرك و نابغه بود

فارستر، جهانگرد و محقق انگليسي، در كتاب خود به اسم مسافرت از بنگاله تا انگلستان مي‌نويسد: «جيران، زوجه محمد حسن خان قاجار و مادر آقا محمد خان، از زنهاي برجسته جهان بود و در تاريخ
______________________________
(1). هفتصد ترانه از ترانه‌هاي روستايي ايران، ص 77- 20.
(2). ج 10، ص 105.
ص: 717
اروپا نظير آن زن وجود نداشته است ... جيران دانشمند، دلير، صرفه‌جو و با استقامت بود.
پسرش آقا محمد خان را طوري تربيت كرد كه از تمام صفات خوب مادر برخوردار گرديد، و اگر جيران نبود نه محمد حسن خان، شوهرش، داراي قدرت مي‌شد و نه پسرش آقا محمد خان به سلطنت ايران مي‌رسيد. وقتي آقا محمد خان دوازده ساله بود، جيران به او گفت: فرزند، اينك موقعي است كه با پدرت بروي و از اطلاعات و تجربه‌هايي كه در مسافرت و جنگ مي‌توان به دست آورد، برخوردار شوي ...» «1»

اتاق فتحعلي شاه‌

در تاريخ عضدي، زوجات خاقان جنت‌مكان «فتحعلي شاه» به چند دسته تقسيم شده‌اند: «نمره اول، از خانواده سلطنت و ساير شعب قاجاريه و بزرگزادگان معتبر ايران بودند كه عدد آنها قريب چهل بلكه زياده بود ...
روزي يك‌ساعت حق حضور داشتند، مثلا در سلامهاي رسمي بزرگ حاضر مي‌شدند.
قاجاريه يك‌سمت مي‌ايستادند، مابقي در صف ديگر، به ترتيب شئونات پدران خود مي‌ايستادند. ايجاد اين سلام از زمان خاقان شهيد، آقا محمد شاه، و ياساي آن حضرت بود.
يك‌نفر يساول زنانه در اتاقهاي آنها به آواز بلند اين عبارت تركي را مي‌گفت: «خانملار گليز» (خانمها بياييد) ... خانمها به سلام مي‌آمدند. ديگران در آن ساعت مطلقا حق حضور و تشرف نداشتند.» «2» بعضي از زنان شاه از تجملات فراوان برخوردار بودند، چنانكه تاج الدوله ماهي هزار تومان به اسم «سبزي مطبخ تاج الدوله» از دفتر برات مي‌گرفت. احمد ميرزا در اين كتاب، ضمن توصيف احوال يكايك زنان فتحعلي شاه مي‌نويسد: «گستردن رختخواب و لوازم راحت حضرت خاقان در عهده او بود. زناني‌كه شب به كشيك خدمت مي‌آمدند دو نفر براي خوابيدن در رختخواب كه هروقت به هر پهلويي كه راحت مي‌فرمودند، آنكه در پشت سر بود پشت و شانه شاهانه را در بغل مي‌گرفت، و ديگري مي‌نشست و منتظر بود كه اگر به پهلوي ديگر غلتيدند او بخوابد و پشت شاه را در بغل بگيرد، و دو نفر هم بنوبت پاي شاه را مي‌ماليدند.
يك نفر نقل و قصه مي‌گفت، يك نفر هم براي خدمت بيرون رفتن و انجام فرمان در همان اتاق به سر مي‌برد. زنهاي كشيك سه دسته بودند كه در ميان خادمان حرم براي اين خدمت انتخاب شده بودند ...» احمد ميرزا در صفحه بعد، مي‌نويسد: «سه‌نفر نقال بودند، شش نفر هم براي ماليدن پاي شاه و سه نفر براي رجوع خدمات ... در اتاق خوابگاه حاضر مي‌شدند ...» «3»

مادام حاجي عباس گلساز (1205- 1295 ه. ق.)

در جلد سوم كتاب منتظم ناصري، در ضمن وقايع سال 1264، اندكي بعد از جلوس ناصر الدين شاه، خبري به اين عبارت مندرج است: «مادام گلساز فرانسوي، زوجه حاج عباس شيرازي، كه به شرف اسلام مشرف شده، به شغل مترجمي خادمان حرم جلالت برقرار گرديد.»
در زماني كه محمد شاه قاجار، در تبريز بود، زنان اندرون محمد ميرزا با گلهاي مصنوعي فرنگ آشنا شدند و بر آن شدند كه حاجي عباس شيرازي نقاش را براي فراگرفتن اين هنر به
______________________________
(1). خواجه تاجدار، پيشين ج 1، ص 229 (به اختصار).
(2). تاريخ عضدي، پيشين، ص 3 به بعد.
(3). همان، ص 17.
ص: 718
فرنگ بفرستند. اين مرد در پاريس براي فراگرفتن اين هنر تلاش بسيار كرد، ولي چون انگشتهاي مسافرت زن و مرد با اسب در عهد محمد شاه قاجار نقاشي از سولتيكو
مردانه او با اين كار ظريف سازگاري نداشت، با موافقت دربار، يكي از خانمهاي گلساز فرانسوي را با خود به ايران آورد، و در بين راه او را به شرف اسلام مشرف كرد و به عقد خود درآورد، و بزودي دريافت كه اين خانم در آواز و رقص و قلابدوزي و خياطي و آشپزي سخت باهنر است.
اين بانوي فرانسوي پس از ورود به ايران، در چادر و روبند رفت و بمثل زن چهل‌طوطي، زير كرسي‌نشين و قليان‌كش شد، فارسي را بخوبي ياد گرفت، از لشكر اهل حرم شد، و مورد عنايت مهدعليا قرار گرفت تا جايي كه اين زن دسيسه‌كار، تربيت ناصر الدين ميرزا و عزت الدوله را به زن و شوهر در عهد محمد شاه قاجار
ص: 719
اين زن زيرك محول نمود.
پس از مرگ محمد شاه، مهدعليا با استفاده از راهنماييهاي سياسي اين زن، مساعدت دولتي روس و انگليس را در رسانيدن ناصر الدين شاه به تخت سلطنت جلب كرد. بعضي از صاحبنظران حدس مي‌زنند يك قسمت از بلاهايي كه بر سر عباس ميرزاي ملك‌آرا، برادر ناصر- الدين شاه، و ميرزا تقي خان امير كبير وارد آمده، به دست همين خانم كه مشير و همدست مهد- عليا بوده است، انجام گرفته. «1»

مداخلات مهدعليا

يكي از زنهايي كه در دوران تاريخ اخير ايران در كار سياست مداخله مي‌كرد، مهدعليا مادر ناصر الدين شاه است. به قول نويسنده صدر- التواريخ، «امير كبير دو سه‌بار كرارا به حضور شاهانه عرض و جسارت كرد كه وساطت و شفاعتهاي مهدعليا و ستر كبري، مخل سلطنت اعليحضرت و نافي صدارت من است. تا ايشان هستند نمي‌گذارند كه سلطنت قوام و ملك نظام گيرد. بهتر است كه در وقت تفريح در باغ، به بهانه گنجشك زدن تفنگي به دست بگيريد و آن آيت رحمت را بكشيد، و آنوقت من در بيرون، شهرت مي‌دهم كه تير خطا شده است و به سينه مهدعليا درآمده است .. فرضا اگر چنين مخدره‌اي در يك زن حاجي كه با كنيز خود بحمام مي‌رود (آلبوم دكتر فوريه)
______________________________
(1). مجله يادگار، سال سوم، شماره 6 و 7، ص 106 به بعد (به اختصار).
ص: 720
امور سلطنتي اخلال كند، بايد پنهاني او را مسموم كرد، كه احدي ملتفت نشود، ولي ميرزا تقي خان بيشتر تفنگ تجويز مي‌كند. صدر التواريخ.
در دوره قاجاريه، هرچند تعصب و سختگيري نسبت به مردان و زنان مانند دوران صفويه نبود، ولي بطوركلي در اين دوره نيز قدم مؤثري در راه آزادي زنان برداشته نشد. با اين‌حال، از دوره فتحعلي شاه به بعد، در اثر آمد و رفت اروپاييان و مسافرت بعضي از افراد طبقات ممتاز به اروپا، اندك‌اندك، فكر آزادي زنان در ذهن مردم ترقيخواه و روشن‌بين ايران راه يافت.
آزادانديشان ايران از عهد ناصر الدين شاه به بعد، همواره آرزو داشتند كه زنان ايران از قيد جهل و خرافات و از بند حجاب و پرده‌پوشي رهايي يابند. حاجي پيرزاده كه مردي آزاديخواه بود «پس از مراجعت از سفر دوم فرنگ، بسبب روشن‌بيني و نداشتن تعصب، به يكي از دوستان (مير علي ظهير همايون) گفته بوده است: مدتي چند نخواهد گذشت كه زير اين درختان نارون، زنان با مردان مي‌نشينند و چاي مي‌نوشند، و ديگر حجاب و پرده‌اي در كار نخواهد بود. مطالب سفرنامه نيز مؤيد اين مطلب است، و نشان مي‌دهد كه تعصب و خشكي مذهبي در او وجود نداشته است.» «1»
آثار تاريخي و سفرنامه‌هايي كه از اروپاييان برجاي مانده كمابيش نشان مي‌دهند كه در دوره قاجاريه تا حدي از تعصبات و حدود و قيود كهن كاسته شده بود.
چادر نماز
چادر و روبنده عهد فتحعليشاه قاجار
چارقد- نوعي روسري زنان كه در دوره قاجاريه معمول شد، پارچه خيلي نازكي بود كه آنرا «سه‌گوش» تا ميكردند و روي سر انداخته زير گلو با سنجاق مي‌بستند. در صورت استطاعت جواهر وي چارقد يا زير گلو آويزان مي‌كردند.
______________________________
(1). سفرنامه حاجي پيرزاده، پيشين (مقدمه به قلم ايرج افشار)، ص 18.
ص: 721

حجاب زنان به نظر گوبينو

اشاره

به نظر كنت گوبينو، در عهد ناصر الدين شاه، حجاب زنان چندان جدي نبود. «اين ملت باهوش و ظريف كه براي هر مشكلي يك راه‌حل پيدا كرده، خيلي خوب با موضوع حجاب به كنار مي‌آيد و در گردشگاههاي عمومي و باغها و مجالس روضه و تعزيه، زن و مرد تقريبا خوب يكديگر را مي‌بينند.» «1»
چادر و روبنده عهد محمد شاه قاجار
زن ايراني با قليان، يكصد سال قبل‌

قرة العين:

زرين‌تاج، ملقب به «قرة العين» زني مبارز و آزاديخواه و شاعري خوش- قريحه بود. مي‌گويند، ناصر الدين شاه چون از حسن و جمال و قريحه تواناي او آگاهي يافت برآن شد كه او را در جرگه زنان درباري خود وارد كند، ولي اين بانوي آزادانديش به اين اسارت رضا نداد و در پاسخ اين پيشنهاد، خطاب به ناصر الدين شاه گفت:
______________________________
(1). سه سال در ايران، پيشين، ص 62.
ص: 722 تو و ملك و جاه سكندري‌من و رسم و راه قلندري
اگر آن خوش است تو در خوري‌وگر اين بد است مرا سزا قرة العين نخستين زني است كه در راه آزادي و بيداري زنان ايران مبارزه كرده، و جان خود را در اين راه، از كف داده است و ما شرح دلاوريهاي اين زن بيداردل را ضمن توصيف نهضت بابيه، در جلد هشتم بيان خواهيم كرد.
سيماي قرة العين، قبل از اعدام‌

وصفي از جمال يك زن ايراني در عهد محمد شاه قاجار

سولتيكف در سفرنامه خود، درباره زنان ايران مي‌نويسد:
«زنهاي ايراني مخصوصا شيرازيها با موهاي سياه و پرپشت كه هميشه مانند دست و پاهاي لخت آنان با حنا رنگ شده است، خيلي سبزه هستند در اطراف چشم در بن و مژه‌ها، خطي سياه يا آبي رنگ با سورمه مي‌كشند. خطوط چهره آنان، صفت خاصي دارد كه شرح آن مشكل است و در آن به نظر من آميختگي با نژاد مغولي ديده مي‌شود.
زنها، زيبا و بلندقامت مي‌باشند و حركات آنها پر از لطف است، پيراهن قرمز يا آبي كه معمولا از پارچه لطيف و نازكي است بر تن دارند، شلوار عريضي به پا مي‌كنند كه به فارسي آنرا زيرجامه مي‌گويند نيم‌تنه بسيار تنگ كه به فارسي ارخاليق و به تركي بستمه مي‌گويند بر تن دارند كه به زحمت در شانه‌ها بندشده و به كمر و بازوها مي‌چسبد ولي سينه و شكم را باز مي‌گذارد.
شانه‌هاي آنها، بقدري در اين نيم‌تنه فشرده‌شده كه مجبورند آنهارا عقب نگاهداشته و بدن را خم كنند و به نظر من اين وضع به رعنايي آنها مي‌افزايد لهجه و زبان آنها كه صدايي ملايم دارد پر از لطف است.
استعمال زياد قليان، به تازگي دهان آنها، لطمه وارد نمي‌آورد زنان ايراني دندانهايي با سفيدي فوق العاده و لبهايي به قرمزي گل سرخ دارند ...» «1»

توصيفي از زنان اصفهان‌

در كتاب جغرافياي اصفهان ميرزا حسين خان، تحت عنوان «صفات اناثيه» در پيرامون خلق‌وخوي و روش زنان اصفهان در عهد ناصر الدين شاه، چنين مي‌خوانيم:
«اناث هر جماعتي در اين شهر تابع خيال و احوال مردان و مطيع و منقاد شوهران
______________________________
(1). مسافرت به ايران، ترجمه محسن صبا، ص 94.
ص: 723
و معتاد به عسرت‌گذران. الا قليلي از آنها كه بي‌صاحب و سالارند، همگي بعد از فراغت خانه‌داري، مشغول خياطي و چرخ‌ريسي و ساير هنرها و كسبهاي يدي و اخذ مسائل شرعيه و مواظب نماز و روزه و معتقد به ختم و ادعيه. و تكاهل و تعيش و بطالت ميان اينها ننگ است؛ و عرصه از همه‌جهت برايشان تنگ. چندين سبب دارد كه غالب زنهاي اين شهر خود سربه‌هوا نيستند؛ يكي اوامر و نواهي و مواعظ علما و فضلا ... يكي كثرت عيالوري و زحمت خانه‌داري؛ يكي قلت بضاعت و مكنت و عدم وجاهت؛ يكي پرهيز از فساد و ولنگاري كه زنهاي اين شهر، همه درباره هم حسودند و عيبجو ... نمي‌شود گفت كه اين شهر بزرگ هيچ زن ضايع روزگار ندارد، شهوت در همه‌جا موجود است و جاهل در همه جمعيت، اما با اين حالت، نمي‌تواند كسي بيست زن متجاهر و مشهور براي اين شهر بشمارد. سخن در سر نسبت بلدان است.
پس بد مطلق نباشد در جهان‌بد به نسبت باشد اين را نيك دان.» «1»

ايلات‌

زنان ايلات و عشاير چنانكه گفتيم از حقوق و آزاديهاي بيشتر برخوردارند بودند.

زنان كرد

ميرزا علي ديوان بيگي ضمن توصيف اوضاع اجتماعي و سياسي ناحيه كردستان در عهد ناصر الدينشاه در مورد زنهاي كرد چنين مي‌نويسد:
«زنهايشان بسيار وجيه‌منظر هستند لباسشان كردي قديم است يعني پيراهن بلند با زيرجامه تنگ و چين‌دار، كمر خود را مي‌بندند، متمولها با كمربند نقره و زنهاي بي‌بضاعت با شالهاي پشمي.
تمام خدمات خارج از خانه در كوهسارها، از قبيل آوردن هيزم و آب و علوفه از راههاي دور براي دامها، پاييدن باغها و جمع‌آوري محصول و غيره با زنهاست، مردهايشان يا تفنگچي راهزن و آدم‌كش مي‌شوند يا مريد شيخ نقشبندي و خدمتگزار آنها، مختصر صنعت حدادي و چيلنگري و قنداق‌سازي و باروت‌كوبي هم داشتند ...» «2»

كورشو- دورشو

از تشريفات ناپسند، آن‌هم به دستور خانمهاي خودپسند (درباري) در عهد قاجاريه، مزاحمت فراشان بود در موقع عبور حرم، كه در اطراف كالسكه مي‌دويدند و مردان را با نهيب «كورشو» رد مي‌كردند، گويي فراشان مرد نبودند. فرياد «دورشو و كورشو» به فلك مي‌رفت. روزي فرنگيي از راه مي- گذشت، پشتش را به آنها كرد و كلاهش را برداشت كه شرقي و غربي ادب به جا آورده باشد. ميرزا جعفر حكيم الهي به فراشها گفت: مگر فلان من تفنگ حسن موسي است؟ اينگونه مضامين سبب شد كه آنگونه توهين موقوف شد.
هم از آدابي كه اين اواخر منسوخ شد، حركت شاطر بود جلو كالسكه شاه در شهر، كه لباس هفت‌رنگ داشتند و كلاه بلند دوپهلو و كاغذي شبيه به تاج و خروس و كلاههاي رسمي امروز.» «3»
______________________________
(1). جغرافياي اصفهان، پيشين، ص 130 (به اختصار).
(2). فرهنگ ايران‌زمين، جلد 20. ص 116.
(3). خاطرات و خطرات، پيشين، ص 92.
ص: 724

تصويري از يك دختر

امير نظام گروسي در يكي از منشآت خود، مختصات يك صورت زشت و كريه را بدينسان تصوير مي‌كند: «.. به عمدة الامراء سيف الدين خان، حاكم آنجا، مؤكدا نوشتم كه هرچه زودتر دختر كردي بفرستد. مشار اليه بعد از اهتمامات حسنه، دختري فرستاد كه رشك ماه و غيرت آفتاب بود، و مجملي از صورت حال و وصف او اين است كه سرش كچل و چشمش احول و صورتش آبله دارد و به قول سعدي: لب زبرينش از پرده بيني درگذشته و لب زيرينش به گريبان فروهشته و دهاني فراخ ... و دنداني زرد و چانه دراز و بدني لاغر وقس عليهذا، فعلل و تفعلل. وقتي كه چشمم به چنين لعبتي افتاد، دريغم آمد كه ولايت مكري، از اين آيه حسن، و مايه جمال خالي ماند، و اين گوهر گرانبها به دست حاجي بهاء افتد. لهذا او را به صد عز و تمكين مراجعت دادم و براي سلامت سفر، اين شعر را به گوش او خواندم:
علي الصباح به روي تو، هركه برخيزدصباح روز سلامت بر او مسا باشد
يكي چنانكه تو، در صحبت تو بايستي‌ولي چنانكه تويي در جهان كجا باشد.» «1» نامه خاص خان گروسي به آقا خان محلاتي:

وصفي از يك زن هرجايي‌

«... در اوايل دولت كريم خان زند، كه عالم همه بازار شكر و قند بود، دختري، خوش‌منظري، سيمين‌بري، عشوه‌گري، شيطانه‌اي، فتانه‌اي، قواده‌اي، سحاره‌اي، مكاره‌اي، غداره‌اي، پيمانه‌نوش، مردانه‌پوش» لها محبان لوطي و زناء ...
قوس ابرو نير غمزه دام كيدبهرچه دادت خدا، از بهر صيد زاهدان را گرفتار بند خود و عارفان را مگس قند و بسته كمند نمود؛ هزار تاجر را با خود فاجر كرد، به هزار بازرگان كام داد، به عطار و بزاز از پس و پيش زعفران و اطلس فروخت، و زر و سيم اندوخت، در انبار هر علاف از غمزه، آتش ريخت، و شيرازه كار هر صحاف بگسيخت.
به قوت جاذبه، از هر نمي‌يمي و از هر دانه‌اي پيمانه‌اي بدست آورد. خلاصه، پنجاه سال در بلده و بلوك، از آزاد و مملوك، از حاكم و محكوم، از امام و مأموم، به خرج فرج، بدره‌ها گرفت و به صرف سره، صره‌ها ربود؛ تا دكانها را بسته كرد و طلبكاران را خسته. پس از سفيدي موي و سياهي روي و زردي دندان و خشكي پستان، قطع عادت و ختم لعنت، متعه چاوشي‌شده، بر درازگوشي نشسته، به زيارت رفته، بسلامت آمده، طيب و طاهر گشته و «كربلايي ننه طيبه» شده، و هم اكنون در جنب مسجد جامع، خانه‌اي گرفته و كاشانه‌اي ساخته، از آن زرها كه به عرق جبين و كد يمين حاصل نموده گاهي بورياي مسجد مي‌بافد و گاهي آش «عباس علي» مي‌پزد ...
اتفاق، پارسال اين بنده آشفته را بجهت خرجي كه فرض بود، وجهي به قرض ضرور شد.
دلالي، كه گويا، دلاله محتاله بود ... گفت كه ضعيفه عفيفه مقدسه‌اي را تنخواهي است كه معامله مي‌نمايد. اگر في المثل چهارماه هم از موعد بگذرد، زحمت نمي‌دهد و منفعت نمي‌خواهد ...
خشنود شدم ... با او سخن گفتم ... افسوسها خورد و كف بر كف سود و لعنت بر زمانه نمود كه
______________________________
(1). منشآت امير نظام گروسي (قسمتي از يك مراسله)، ص 61 به بعد.
ص: 725
چرا بايد، چون تويي را محتاج چون مني، و جوانمردي را مقروض پيرزني نمايد ... من گول‌خور ساده- دل كه بعبث معروف به زيرك و فاضلم، مغرور اين ننه طيبه نجسه غداره شدم و فريب آن فاسقه زاهده زانيه را خوردم و رهن تحويل نمودم، و صيغه خواندم و پول گرفتم و ننه رفت و من ماندم و آيت الكرسي در حفظ خود خواندم.
چهارماه به وعده مانده هرروز در باران همدان كه نمونه طوفان است، عباي ماهوت مرا در سر، و قرآن خط ياقوت مرا در بر، وقتي مي‌رسيد كه آن‌را تر و اين‌را ابتر كرده. مي‌گويد كه از باران به اين عبا پناه برده‌ام و اين قرآن را شفيع آورده‌ام كه در تدارك تنخواه من باشي ...
با وثوق به وجود آن مخدوم، حال خود را معلوم كردم، زيراكه نه در سؤال گماني داشتم، نه از عطا مظنه‌اي. والسلام.» «1»

زنهاي ناصر الدين شاه‌

دكتر فوريه پس از توصيف عمارت خوابگاه، مي‌نويسد: «البته كسي كه در چنين قصر آرام مجللي كه هزار زن به پاسداري آن مشغولند مي‌خوابد، بهترين خوابها را مي‌بيند ... بلي هزار زن، بلكه اگر بتوان به گفته كسي‌كه بي‌اطلاع نبود، اطمينان حاصل كرد، از اين مقدار هم بيشتر!
اين عده، كه در اندرون زندگي مي‌كنند، مثل گله‌اي كه به چوپاني سپرده باشند، تحت نظر چهل تن خواجه‌سراي سفيد و سياهند. شاهنشاه ايران با چنين جاه و جلال شايد حق داشته باشد كه پادشاهان ديگري را كه ساده و بدون اين قيود و دستگاهها، زندگي مي‌كنند، به ديده تحقير بنگرد؛ چنانكه ناصر الدين شاه در سفر اول خود به فرنگستان، وقتي كه ملتفت شد ويلهلم اول امپراتور آلمان، يك زن بيشتر ندارد و ملكه اگوستا را به او معرفي كردند، گفت: عجب، امپراتور آلمان يك زن بيشتر ندارد، آن‌هم به اين پيري!» تاريخ اجتماعي ايران ج‌3 725 زنهاي ناصر الدين شاه ..... ص : 725
ميان سوگليهاي اندرون ناصر الدين شاه دو نفر نظر به مشاغلي كه در عهده ايشان گذاشته، اهميت خاصي دارند؛ يكي انيس الدوله كه مأمور پذيرايي خانمهاي فرنگي محترم است، ديگري امينه. اقدس كه كليددار خزانه پادشاهي است.
خانمهاي اندرون به چند طبقه منقسمند: طبقه اول، زناني كه شاهزاده خانمند و پسرانشان مي‌توانند به سلطنت برسند؛ طبقه دوم، زنان سوگلي كه بعضي از ايشان به ملاحظاتي بر شاهزاده خانمها برتري دارند ... تمام اين زنها به نسبت مقامي كه در هريك از دو طبقه دارند، از شاه مواجب مي‌گيرند. لباس زنان اندرون نسبتا ساده است ... نيمتنه و پيراهن بقدري كوتاه است كه با هر تكان مختصري قسمتي از بالاتنه نمايان مي‌شود ...» «2»

روابط زن و شوهر در كاشان‌

در تاريخ كاشان كه در عهد ناصر الدين شاه نوشته شده است، درباره مناسبات زن و شوهر چنين آمده است: «... سلوك زن با شوهر، به مقتضاي سنّت سنيه حضرت خاتم النبيين (ص) علي‌كل‌حال، تسليم و تفويض صرف است، زيرا كه خداوند در كليه امور معاشيه و بعضي از احكام شرعيه، مردان را بر زنان لازم الاتباع و واجب الاطاعه مقرر فرموده ... چنانكه يكي از واجبات در حالت
______________________________
(1). سبك‌شناسي، ج 3، ص 36- 334 (به اختصار).
(2). سه سال در دربار ايران، پيشين، ص 17- 116 (به اختصار).
ص: 726
استطاعت، طواف بيت اللّه الحرام است و از براي زنان، بي‌رخصت و اجازه شوهران غيرمشروع و حرام است ... و از روزي كه وارد خانه شوهر شوند، وجود خود را براي آن دانند كه جزئي و كلي امور خانه شوهر و زحماتي كه در بريدن و دوختن لباس پوشاكي خود و شوهر و اولاد از دختر و پسري كه آورند، و شستن و رفتن و پختن و گذاشتن و برداشتن و نشستن و برخاستن متصور است، متحمل باشند و نگذارند حبه و شقه و ديناري از مال شوهر حيف‌وميل شود.
زنان بزرگان، كه دستگاه وسيعي دارند و كنيز و كلفتي دارند، حكمراني و دستور العمل و سركشي و كليدداري و مواظبت با همان زن است و انجام خدمات با كنيز و كلفت ... هرچه در قوه فرجه زن نباشد، از لباس خود و شوهر و اولادش به خياط زنانه خانگي يا خياط مردانه بازاري دهند، و عموما انجام كارهاي خانگي با زن و تمام امور خارجي با مرد است.
براي اينهمه زحمات و غمخواري و مهرباني ... مردان قدم بي‌رضاي ايشان برندارند، و با وصف آنكه موافق شريعت غراي احمدي هر مردي را چهار عقدي و هرچه بخواهد متعدد صيغه مباح و مشروع است، اغلب مردهاي مسلط متمول كثير البضاعه پرشهوت و شبق و شغب، هفتاد سال با يك زن شكسته فرتوت روزگار گذراند.» «1»

مادر امير كبير

چون مادر امير كبير زني كاردان و خودساخته بود و در تربيت امير كبير خدمتگزار صديق ايران سهمي بسزا داشت در اينجا سطري چند از سرگذشت او را مي‌نويسيم: «مادر ميرزا تقي خان را به نام «فاطمه» يا «فاطمه سلطان» شناخته‌اند و دختر استاد شاه محمد بنا اهل فراهان بود. استاد شاه محمد، كارهاي اختصاصي خانواده قائم‌مقام را به عهده داشته است. ميرزا تقي خان ضمن نامه‌اي كه در زمان صدارتش به شاه نوشته، راجع به مادرش مي‌گويد: «فدوي هم به كن رفته، والده را ديده. اولا زياد شكسته‌شده، ثانيا معلوم است ايام فراق و اينهمه گرفتاريهاي من، و قال‌قال مردم را در دل دارد. تا عصري آنجا بودم و يك ساعت از شب گذشته وارد اينجا شدم والده هم انشاء اللّه تعالي فردا مي‌آيد.» چون امير معزول و به كاشان تبعيد گرديد، مادرش را نيز همراه برد. آنچه بايد بيفزاييم اين‌كه از نامه‌اي كه مادر ميرزا تقي خان به خط خود به تبريز نوشته و اخيرا انتشار يافته، معلوم است كه سواد داشته و مهرش در پشت نامه «والده امير نظام» ثبت است. اين نامه را پس از كشتن پسرش نگاشته و از غم روزگار شكايت دلسوز مي‌كند: «... همه رفتند. باز من ماندم، گرفتارم، كسي به دادم نمي‌رسد ... دستور العمل بفرستيد، مرا از تهران بيرون كنند ... شب و روز به گريه و زاري گرفتارم ... ميان مردم رسوا شدم ...» مادر امير، زن شوربخت بدعاقبتي بود و به ماتم هر دو فرزندش نشست. پسر ديگرش، ميرزا حسن خان وزير نظام، نيز در حيات مادرش مرد ...» «2» براي آنكه خوانندگان تا حدي از حقوق، و حدود آزادي زنان، در يكي دو قرن اخير آگاهي يابند، مطالعه اطلاعات پراكنده زير كه از منابع مختلف گردآوري شده خالي از فايده نخواهد بود:
______________________________
(1). تاريخ كاشان، پيشين، ص 52- 251 (به اختصار).
(2). امير كبير و ايران، پيشين، ص 20 (به اختصار).
ص: 727

تظاهرات زنان در عهد ناصر الدين شاه‌

پس از آن‌كه در اصفهان نرخ مس به ميزان فراواني تنزل كرد و هريك قران معادل هشتاد شاهي معامله شد، مردم به پا خاستند.
معاملات راكد شد، تجار و صنعتگران دكانها را بستند و از بيم عمل سلطان، زنان خود را وادار كردند عليه دولت تظاهر كنند. «زنان به تلگرافخانه انگليس و به كنسول انگليس هجوم آوردند. وي نيز مراتب را به سفير انگليس در تهران مخابره نمود.
سفير انگليس موضوع را به شاه اطلاع داد. وي نيز تلگرافي به اصفهان فرستاد كه يك قران چهل شاهي حساب شود ... چون زنان در پناه چادر شناخته نمي‌شوند، بيمحابا مي‌توانند عليه دستگاه اعتراض كنند، و سروصدا راه بيندازند، و از طرفي چون زدن آنها شرعا و عرفا ممنوع است، آزادتر از مردان مي‌توانند در تظاهرات اجتماعي شركت كنند.» «1»

اعتراض زنان به ناصر الدين شاه‌

اشاره

در 16 رمضان 1313 چندنفر زن خطاب به ناصر الدين شاه مي‌گويند:
«... شما بجاي اينكه به حال رعايا برسيد و تعدي نايب السلطنه را از سر ما كوتاه كنيد، جز پي زنها دويدن كار ديگري نداريد. مگر شما همان نيستيد كه چهل سال قبل از اين، چندروزي در تهران قحطي شد و محمود خان كلانتر را كشتيد ...» «2»

حقوق زنان:

اعتماد السلطنه، ضمن وقايع 27 ذي القعده 1313، مي‌نويسد: «... روزي كه وارد شهرستانك شديم زني خود را با خوردن ترياك هلاك كرد؛ بواسطه اين‌كه شوهرش مانع از بيرون آمدن و تماشاي ورود شاه شده بود.» «3»

طرز رفتار با زنان منحرف‌

ديولافوا، ضمن توصيف مناره‌هاي كاشان، مي‌نويسد: «بطوري‌كه شنيده‌ايم، تا چندسال قبل، زنان بدعمل را به بالاي اين مناره برده و به زمين پرت مي‌كردند. شوهر زن تبهكار به كمك اقوام خود و حتي اقوام خود آن زن، او را از اين پله‌ها بالا برده و چون به انتهاي آن مي‌رسيدند، زن را با فشار به پايين پرت كرده و به عالم ديگر مي‌فرستادند.» «4»

زنان گيلان‌

رابينو مي‌نويسد: «زنهاي گيلك زيبا و سفيدتر از زنهاي ساير نواحي ايران هستند، و به ظاهر ساده‌تر از زنان ديگر مي‌باشند. كمتر روبنده به كار مي‌برند، ولي چادر به سر مي‌كنند، منتها قسمت زيادي از چهره آنها ديده مي‌شود. آنها به پوشيدن پاچين عادت دارند. در ميان طبقات مرفه، چهره‌هايي كه بيمارگونه به نظر رسد به چشم نمي‌خورد. سيمايشان مطبوع است. چشماني خوش‌حالت، بدني گوشت‌آلود، و رنگي دلپذير دارند ... زنها بيش از مردان كار مي‌كنند. در فصل برنج، زنها ... درحالي‌كه لباسهاي خود را تا رانها بالا زده‌اند، در زير آفتاب سوزان، نشاي برنج را به مزارع منتقل مي‌سازند، علفهاي هرزه را وجين مي‌كنند و برنج را مي‌برند ...» «5» رابينو در ص 31 همان كتاب، از معتقدات
______________________________
(1). خاطرات كلنل كاساكوفسكي، پيشين، ص 24 (به اختصار).
(2). روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 1059.
(3). همان، ص 453.
(4). مادام ديولافوا، ص 169 (به نقل از: آثار تاريخي شهرستانهاي كاشان و نطنز، پيشين، ص 266).
(5). ولايات دار المرز ايران، گيلان، پيشين، ص 17.
ص: 728
خرافي زنها و دختران گيلان سخن مي‌گويد، و در صفحه 32، از كمي تعداد تبهكاران در اين منطقه، با شگفتي ياد مي‌كند و مي‌نويسد: «يك مسافر بدون اينكه مورد دستبرد قرار گيرد، مي‌تواند در اين منطقه سفر كند. در خانه‌ها را مي‌توان تا صبح باز گذاشت، بدون اينكه خسارتي به بار آيد ... در شهر گدا ديده نمي‌شود، مگر كسي كه عاجز و كور باشد، و مردم به اين افراد مساعدت فراوان مي‌كنند.»

زنان عشاير عرب‌

دمورگان، كه در عهد مظفر الدين شاه از بين قبايل عرب در خوزستان عبور كرده است، در مورد زنان آنها چنين مي‌نويسد: «زنها كه اكثرا جامه‌هاشان سرخ‌رنگ بوده و با حلقه‌هاي نقره، دستها و مچ پاها و گوشها و حتي بيني خود را زينت كرده بودند، جيغ مي‌كشيدند، قاه‌قاه مي‌خنديدند، و دندانهاي سفيد و جالب خود را بيرون مي‌انداختند. اطفال برهنه و نيمه‌عريان تا لابلاي بارها پيش مي‌آمدند ...» «1»

عروسي صنيع الدوله‌

«دختر ميرزا داود خان، نوه ميرزا آقا خان را براي صنيع الدوله خواستگاري كرده، شال و انگشتري هم‌چنانكه معمول است فرستاده شده بود. عبد الحسين خان فخر الملك، دايي دختر، مانع شد كه حق پسر من، سليمان خان است. شال و انگشتري را پس دادند.
پدرم احترام السلطنه، دختر مظفر الدين ميرزا وليعهد، را خواستگار شد؛ شيريني خوردند ... هفت شبانه‌روز باغ ما مضيف عالم بود. اعيان از هرطبقه دعوت و پذيرايي مي‌شدند، شبها مجلسي هم در باغ مرتب بود. مطربهايي مشغول بودند و از براي كسي مانع نبود. اهالي محل جمع مي‌شدند و تفريح مي‌كردند؛ جاي خوب، هواي خوب، مطرب خوب. يك‌شب امين السلطان هم در ميان جماعت ديده شده بود. خدمت آن مجالس با من بود. شبي كه عروس را آوردند، ز مدعوين زنانه و مردانه و مطرب و موزيكانجي و سرباز هزار نفر پذيرايي شدند.» «2»

زنان غيرطبيعي‌

هانري رنه دالماني، كه در اواخر عهد قاجاريه به ايران آمده است؛ ضمن توصيف مسافرت خود از قم به اصفهان، از قول لري بختياري چنين مي‌نويسد كه «دوشيزه‌اي در ايل ما بود كه در زيبايي اندام و وجاهت مشهور بود. با زحمت بسيار و دادن صدها تومان پول نقد به پدرش، او را خريدم، ولي در شب زفاف دريافتم كه زوجه من پسر جواني است كه در اثر حادثه‌اي كه تجزيه و تحليل آن خالي از اشكال نيست، دوشيزه‌اي محسوب گرديده و به آن لباس درآمده است. من هم براي حفظ آبروي خود و پدرش او را بدون سروصدا نزد والدينش فرستادم ...» «3»
از اواخر دوره قاجاريه ببعد زمزمه‌هايي توسط آزاديخواهان و متجددين براي آزادي زنان و رفع حجاب از آنان، آغاز شد و شعرايي چون عشقي، عارف، ايرج ميرزا و پروين اعتصامي در اين زمينه اشعار و آثاري از خود بيادگار گذاشتند. پروين اعتصامي مي‌گويد:
در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت‌در دبستان فضيلت، زن دبستاني نبود
______________________________
(1). سفرنامه دمورگان، پيشين، ص 49.
(2). خاطرات و خطرات، پيشين، ص 64 (به اختصار).
(3). سفرنامه، از خراسان تا بختياري، پيشين، ص 864 (با اندكي تصرف).
ص: 729 در قفس مي‌آرميد و در قفس مي‌داد جان‌در گلستان، نام از اين مرغ گلستاني نبود
از زر و زيور چه‌سود آنجا كه نادان است زن‌زيور و زر پرده‌پوش عيب و ناداني نبود ايرج ميرزا شاعر نامدار معاصر در مذمت حجاب مي‌گويد:
مگر اندر دهات و بين ايلات‌همه روبسته باشند آن جميلات
خدايا كي شود اين خلق خسته‌از اين عقد و نكاح چشم‌بسته در ازدواج چنانكه گفتيم قرنها تمايلات طرفين (زوج و زوجه) يا پسر و دختر مورد توجه پدر و مادر آنها قرار نمي‌گرفت، جاي دور نرويم مطالعه ماجراي عروسي عارف با دختر حاجي رضا خان قزويني در هفتاد سال پيش و سختگيريهاي او و اصرار و واسطه‌تراشي عارف براي سرگرفتن اين عروسي به تفصيل در شرح حال او (بقلم خودش) نوشته شده است عارف براي آنكه پدرزن خود را در مقابل امر انجام شده‌يي قرار دهد به دختر پيغام مي‌دهد كه اگر راست مي‌گويي بيا تا در محضري عقد ازدواج را جاري كنيم. دختر پس از تأمل بسيار به اين كار تن مي‌دهد ولي پدر دختر پس از اطلاع از اين ماجرا بر سختگيري خود نسبت به دختر مي‌افزايد و عارف عاقبت در اثر دسايس و تحريكاتي كه عليه او در قزوين صورت مي‌گرفت به رشت و ديگر شهرها مسافرت كرد ... «1» و اين ازدواج سامان نگرفت ..